کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منشاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منشاء
لغتنامه دهخدا
منشاء. [ م َ ش َءْ ] (ع اِ) محل نشأت و گویند: مولدی و منشی ٔ فی بنی فلان . (از اقرب الموارد). زیستنگاه . جایی که مردم بدانجا نشو و نما کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : تتار را موضع اقامت و منشاء و مولد واد غیر ذی زرع است ... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج ...
-
منشاء
لغتنامه دهخدا
منشاء. [ م ُ ش َءْ ] (ع ص ) بلند و تیز از علم وسنگ توده ٔ راه که هر دو علامت راه باشد. (منتهی الارب ). بلند و تیز از علمها و سنگ توده ها که در راه جهت علامت نصب کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دختر بلندبالا. (ناظم الاطباء). || انشأکرده شد...
-
جستوجو در متن
-
ام الفساد
لغتنامه دهخدا
ام الفساد. [ اُم ْ مُل ْ ف َ ] (ع اِ مرکب ) کسی که فساد بسیار کند، منشاء فساد.
-
منشاءة
لغتنامه دهخدا
منشاءة. [ م ُ ش َ ءَ ] (ع ص ) تأنیث مُنشَاءْ. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منشاء شود. || کشتی بلندبادبان . ج ، منشآت . (ناظم الاطباء). رجوع به منشآت شود.
-
مستنشاء
لغتنامه دهخدا
مستنشاء. [ م ُ ت َ ش َءْ ] (ع ص ، اِ) علم و سنگ توده ٔ راه بلند و تیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مَنشاء. و رجوع به منشاء و استنشاء شود.
-
گنگ دوار
لغتنامه دهخدا
گنگ دوار. [ گ َ دِ ] (اِخ ) منشاء رودخانه ٔ گنگ . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 97).
-
کیان
لغتنامه دهخدا
کیان . [ ] (اِخ ) دیهی از ناحیت قهاب اصفهان که مولد و منشاء سلمان فارسی بوده است . رجوع به ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 69 شود.
-
زیست گاه
لغتنامه دهخدا
زیست گاه . (اِ مرکب ) جای زیست . منشاء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیست شود.
-
تانیس
لغتنامه دهخدا
تانیس . (اِخ ) از شهرهای مصر باستان در میان مصب نیل که مقر پادشاهان «هیکسُس » و منشاء بیست ویکمین سلاله ٔ سلطنتی مصر بود.
-
سرمنشاء
لغتنامه دهخدا
سرمنشاء. [ س َ م َ ش َءْ ] (اِ مرکب ) در تداول عوام ، منشاء: سرمنشاء فتنه . سرمنشاء فساد.
-
ابوعثمان
لغتنامه دهخدا
ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) سعدبن احمدبن عبداﷲ اندلسی . یکی از علمای نحو به مائه ٔ هفتم و منشاء او بغداد است .
-
ابوسلطان
لغتنامه دهخدا
ابوسلطان . [ اَ س ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن علی . یکی از شعرا وکتاب از مردم اندلس . مولد و منشاء او غرناطه است .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی صوفی . یکی از مشایخ تصوف . منشاء وی بغداد است و در 497 هَ . ق . درگذشته است .
-
پان بابیل نیسم
لغتنامه دهخدا
پان بابیل نیسم . (فرانسوی ، اِ مرکب ) نظریه ای که منشاء تمام تمدنهای عالم را از بابل گیرند. لکن اکنون علماء فن را نظریه ها دیگر است .