کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منسة
لغتنامه دهخدا
منسة. [ م َ ن َ س َ ] (ع ص ) کهن سال از هرچیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منسة
لغتنامه دهخدا
منسة. [ م ِن َس ْ س َ ] (ع اِ) چوبدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).عصا و چوبدستی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
منثة
لغتنامه دهخدا
منثة. [ م ِ ن َث ْ ث َ ] (ع اِ) پشم که روغن مالند به وی . (منتهی الارب ). پشمی که بدان روغن مالی کنند. (ناظم الاطباء). پشمی که با آن زخم را روغن مالند. ج ، مَناث ّ و مِنَثّات . (از اقرب الموارد).
-
منصة
لغتنامه دهخدا
منصة. [ م َ ن َص ْ ص َ ] (ع اِ) حجله و خانه ٔ آراسته جهت عروس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
منصة
لغتنامه دهخدا
منصة. [ م ِ ن َص ْ ص َ ] (ع اِ) جلوه گاه عروس . (مهذب الاسماء). آنچه بر آن عروس را نشانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کرسیی که عروس را بر بالای آن نشانند تا از میان زنان دیده شود. (از اقرب الموارد). تخت و یا سریر که عروس را بر آن نشانن...
-
جستوجو در متن
-
ابی عزر
لغتنامه دهخدا
ابی عزر. [ ] (اِخ ) (پدر یاری ) نبیره ٔ منسّه . (قاموس کتاب مقدس ).
-
الیهو
لغتنامه دهخدا
الیهو. [ ] (اِخ ) نام یکی از رؤسای «منسه » که داود پیغمبر را تا صقلغ متابعت کرد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
آمون
لغتنامه دهخدا
آمون . (اِخ ) نام خدای مصریان قدیم ، و کلمه ٔ آمین عربی را (که امروز به معنی برآور، روا فرما، استجابت کن است ) حدس میزنند که همین آمون باشد. || نام چهاردهمین پادشاه یهودا، پسر مِنسه که در 22 سالگی بسال 642 ق . م . بسلطنت رسید. || نام یکی از شهرهای قد...
-
نسیس
لغتنامه دهخدا
نسیس . [ ن َ ](ع اِ) گرسنگی سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوع شدید. (اقرب الموارد) (المنجد). || غایت مشقت و جهد مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غایت جهد انسان و جز آن . (از اقرب الموارد). || سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خلیقت . (اقرب الموار...
-
ادرعی
لغتنامه دهخدا
ادرعی . [ ] (اِخ ) (به معنی قوی ) یکی از دو پایتخت باشان است که کوه و تپه های آن به اسم ادرع معروف اند و در شصت میلی بصری واقع است و عمارات بسیار و حوضهای بزرگ دارد و آب چاههایش شیرین و خوشگوار است و در جوار این شهر، بنی اسرائیل عوج ملک باشان را هزیم...
-
ابوکریفا
لغتنامه دهخدا
ابوکریفا. [ اَ ] (اِخ ) (از یونانی آپوکروفُس ، پوشیده ، نهان ) نامی است ملحقات موضوع و مصنوع تورات و انجیل را. اسامی منتسبات به تورات چهارده است : اسدراس اول ، اسدراس دویم ، طوبیت ، یهودیت ، بقیه ٔ فصول کتاب استر، حکمت سلیمان ، حکمت یشوع بن سیراخ ، ب...
-
ارجوب
لغتنامه دهخدا
ارجوب . [ اَ ] (اِخ )کوره ایست واقع در مشرق اردن از مملکت عوج در باشان و در آن قریب شصت شهر مسور بود سوای قرای متعدده ٔ واقعه ٔ در صحرا و ظاهراً ارجوب همان مقاطعه ٔ کنونی لجاة است که در جنوب دمشق و مشرق بحرالجلیل واقع است و بعضی سیاحان قدیم آنرا چنین...
-
چوبدستی
لغتنامه دهخدا
چوبدستی . [ دَ] (اِ مرکب ) چوبدست . عصا. (دهار) (ناظم الاطباء). ازربه . باهو. تکا. رمیر. سلاح . عر زحلة. قریة. قصید. قصیده . قناة. کواز. تیخه . (منتهی الارب ). مرزبه . (دهار). مطواح . مقدعه . منسة. منساة. منساس . نجا. نفعه . وقام . هادیه . هراوه . (م...