کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منزله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منزله
لغتنامه دهخدا
منزله . [ م َ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رتبه و درجه و پایه و مقام و جای . (ناظم الاطباء). منزلة. منزلت . رجوع به منزلة و منزلت شود.- به منزله ٔ فلان ؛ به جای فلان . (ناظم الاطباء). همچو فلان . به مثابه ٔ فلان . در حکم فلان : رای نیکو را در باب حاجب...
-
منزله
لغتنامه دهخدا
منزله . [ م ُ زَ ل َ / ل ِ ] (ع ص ) منزلة.تأنیث مُنزَل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : جمله ٔ مؤمنان ... ایمان دارند... به وجود کتب منزله که رب العالمین بواسطه ٔ ملک به انبیاء و رسل فروفرستاد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 42). وهب بن منبه گوید در هفتاد کتب م...
-
واژههای مشابه
-
منزلة
لغتنامه دهخدا
منزلة. [ م َ زِ ل َ ] (ع اِ) جای فرودآمدن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منزل شود. || سرای . (منتهی الارب ). سرای و خانه . (ناظم الاطباء). دار. ج ، منازل . (از اقرب الموارد). || آبخور. || مرتبه . (منتهی الار...
-
نازل منزله
لغتنامه دهخدا
نازل منزله . [ زِ م َ زِ ل َه ْ ] (اِ مرکب ) به جای چیزی ، که لفظ دیگرش قائم مقام است . (فرهنگ نظام ). قائم مقام . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
بی منزلت
لغتنامه دهخدا
بی منزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + منزلت = منزلة عربی ) بدون حرمت و مقام . بدون پایه و مرتبت . رجوع به منزلت و منزلة شود.
-
هزارآستین
لغتنامه دهخدا
هزارآستین . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) کنایت از دریاست ، چه هر شعبه از آن به منزله ٔ آستینی است . (برهان ).
-
کرتانه
لغتنامه دهخدا
کرتانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مکان و مأوای خروسان و آن به منزله ٔ آشیانه مرغان دیگر را بود. (آنندراج ). جای باش مرغان . (ناظم الاطباء) : که یارب خروسان بیچاره راز کرتانه ها گشته آواره را.سیدحسن عطار (از آنندراج ).
-
نیم آدمی
لغتنامه دهخدا
نیم آدمی . [ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از مطلق زن ، زیرا که دو زن را در گواهی به منزله ٔ یک مرد داشته و در دیوان خاقانی کنایه از والده ٔ خاقانی است . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) : لیک نیم آدمی آنجاست مرا چون سپردمْش به یزدان چه کنم .خاقانی .
-
فرزان
لغتنامه دهخدا
فرزان . [ ف ِ ] (معرب ، اِ) فرزین شطرنج . معرب است . ج ، فرازین . (منتهی الارب ). مهره ای باشد از جمله ٔ مهره های شطرنج وآن به منزله ٔ وزیر است . (برهان ). رجوع به فرز شود.
-
نیم رسول
لغتنامه دهخدا
نیم رسول . [ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رسول گونه . به منزله ٔ رسول و سفیر. (فرهنگ فارسی معین ) : هم بر این مقدار نامه رفت بر دست فقیهی چون نیم رسولی به خلیفه . (تاریخ بیهقی ص 77).
-
ویزا
لغتنامه دهخدا
ویزا. (فرانسوی ، اِ) روادید. توشیح و امضای گذرنامه از طرف هیأت سیاسی کشوری که دارنده ٔ گذرنامه قصد رفتن بدان را دارد، و آن به منزله ٔ اجازه ٔ ورود صاحب گذرنامه به آن کشور است .
-
دل دل
لغتنامه دهخدا
دل دل . [ دِ دِ ] (اِ مرکب ) ناله ٔ دردناکی که به منزله ٔ آه کشند. (برهان ). ناله ٔ دردناک و آه . (ناظم الاطباء). || هسته ٔ میوجات مانند هلو و زردآلو. (ناظم الاطباء).
-
صردغة
لغتنامه دهخدا
صردغة. [ ص ُ دُ غ َ ] (ع اِ) گوشت پاره ای بی استخوان زیر هر دو طرف پهنای گردن گوسفند و آن مر گوسفندان را به منزله ٔ بادره است مر انسان را و این مروی است از امالی هجری . (منتهی الارب ).