کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منذ
لغتنامه دهخدا
منذ. [ م ُ / م ِ ذُ ] (ع حرف جر، اِ) از آنگاه باز. مُذ. (منتهی الارب ). حرف جر و یا اسم مبنی است که در زمان ماضی به معنی از و در زمان حاضر به معنی در و اگر زمان معدود باشد به معنی از مدت می آید. (ناظم الاطباء). رجوع به مذ شود.
-
واژههای همآوا
-
منز
لغتنامه دهخدا
منز. [ م ِ ن َزز ] (ع ص ) مرد بسیارجنبنده . || (اِ) گهواره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
منض
لغتنامه دهخدا
منض . [ م ُ ن ِض ض ] (ع ص ) حاجت رواکننده . || اندک اندک شیرخوراننده بره و بزغاله را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انضاض شود.
-
جستوجو در متن
-
منیذاً
لغتنامه دهخدا
منیذاً. [ م ُ ن َی ْ ذَن ْ ] (ع اِ) مصغر منذ. رجوع به منذ شود.
-
مذ
لغتنامه دهخدا
مذ. [ م ُ ] (ع ق ) از آنگاه باز. (منتهی الارب ). ابتدای زمان . از آن زمان . (غیاث اللغات ). منذ. رجوع به منذ شود.
-
از آن وقت
لغتنامه دهخدا
از آن وقت . [ اَ وَ] (ق مرکب ) از آنگاه . - از آن وقت باز ؛ مُنذُ. مُذ. از آن زمان پس .
-
از آنگاه باز
لغتنامه دهخدا
از آنگاه باز. [ اَ ] (ق مرکب ) منذ. مذ. از آن زمان .
-
عاذف
لغتنامه دهخدا
عاذف . [ ذِ ] (ع ص ) چشنده . مازلت عاذفاً منذ الیوم ؛ یعنی نچشیدم چیزی را. (منتهی الارب ).
-
اجردان
لغتنامه دهخدا
اجردان . [ اَ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ اَجرَد. دو روز یا دو ماه : مارأیته منذ اجردان . (منتهی الارب ).
-
ظفر
لغتنامه دهخدا
ظفر. [ ظَ ] (ع مص ) فروبردن ناخن را در رخسار کسی . || ظفر عین ؛ ناخنه برآوردن چشم . || ماظفرتک عینی منذ زمان ؛ دیری است که ترا ندیده ام . || (اِخ ) نام مردی است .
-
ابیضان
لغتنامه دهخدا
ابیضان . [ اَ ی َ ] (ع اِ) دو رگ از دو سوی ناف . || دو رگ است در پستان شتر. || شیر و آب . || نان و آب . || گندم و آب . || پیه و شیر. || پیه و جوانی . || مُنذ ابیضان ؛ دو روز یا دوماه .
-
جریدان
لغتنامه دهخدا
جریدان . [ ج َ ] (ع اِ) دو روز یا دو ماه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال مارأیته منذ جریدان ؛ یعنی دو روز یا دو ماه است که او را ندیدم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
عضاض
لغتنامه دهخدا
عضاض . [ ع ِ ] (ع اِ) گزیدن اسب و گزیدگی . (منتهی الارب ). گزیدگی اسب . (دهار). گزیدگی دابه و چهارپا. (از اقرب الموارد): برئت الیک من عضاض هذه الدابة؛ از گزیدن این چارپا مردم را به تو پناه میبرم . || هو عضاض عیش ؛ او نیک شکیبا بر سختی زندگانی است . |...