کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مندیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مندیل
لغتنامه دهخدا
مندیل . [ م ِ / م َ ] (ع اِ) دستار که دست پاک کنند به وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رومال . (غیاث ) (آنندراج ). پارچه ای که با آن عرق و جز آن را پاک کنند. ج ، منادیل . (از اقرب الموارد). دستمال . روپاک . (یادداشت مرحوم دهخدا). ابوطاهر. ابوال...
-
واژههای مشابه
-
مندیل بسر
لغتنامه دهخدا
مندیل بسر. [ م َ ب ِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
منادیل
لغتنامه دهخدا
منادیل . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مندیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مندیل شود.
-
شکوب
لغتنامه دهخدا
شکوب . [ ش ُ ] (اِ) دستار. مندیل . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). دستار را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ). || رومال . دستمال . (ناظم الاطباء).
-
ابوالنظیف
لغتنامه دهخدا
ابوالنظیف . [ اَ بُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) حمّام . گرمابه .(المرصع). || مندیل . دستمال . (المرصع).
-
اصیریة
لغتنامه دهخدا
اصیریة. [ اَ ری ی َ ] (ع اِ) نوعی از پارچه است که در نیشابور تهیه شود و با آن مندیل سازند. (از دزی ج 1 ص 26).
-
اسپیدرگ
لغتنامه دهخدا
اسپیدرگ . [ اِ رَ ] (اِ) اسبیدرک . سبیدرک . دستارچه . دستمال . حوله . مندیل . رجوع به سپیدرک شود.
-
مندیله
لغتنامه دهخدا
مندیله .[ م ِ / م َ ل َ / ل َ ] (از ع ، اِ) مندیل : غیر دستار گه پیچش مندیله ٔ اونیست چیزی که بگیرند و دگر بگذارند. نظام قاری (دیوان ص 63).عمامه دست مندیله بسر می زد. نظام قاری (دیوان ص 139).رجوع به مندیل شود.
-
کلم بسر
لغتنامه دهخدا
کلم بسر. [ ک َ ل َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) بمزاح یا تحقیر، کنایه از معمم . آخوند. دستاربند. مندیل بند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تمدل
لغتنامه دهخدا
تمدل . [ ت َ م َدْ دُ ] (ع مص ) دستار و مندیل بر سرپیچیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
شستکات
لغتنامه دهخدا
شستکات . [ ش ُ ت َ ] (معرب ، اِ) ج ِ عربی شستکه ٔ فارسی . به معنی دستمالها. دستارچه ها. مندیل ها. (یادداشت مؤلف ). || همان است که ایرانیان آذرشست گویند و آذرشست ؛ یعنی پوشیده شده با آتش . (از الجماهر ص 201). رجوع به شستکه شود.
-
متندل
لغتنامه دهخدا
متندل . [ م ُ ت َ ن َدْ دِ ] (ع ص ) دست پاک کننده به مندیل . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به کار می برد رومال و یا دستمال را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تندل شود.
-
اکرار
لغتنامه دهخدا
اکرار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ کُرّ، به معنی مندیل و... (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کر شود. || ج ِ کَرّ، به معنی رسن پالان و... (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به کر شود.