کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مندیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مندیش
لغتنامه دهخدا
مندیش . [ م َ ] (اِخ ) قلعه ای است از خراسان . (فرهنگ رشیدی ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء). نام ولایتی بوده در غور و این قلعه در آنجا بوده است . از قصه ای که منهاج (طبقات ناصری صص 32-33) در وجه تسمیه ٔ این محل نقل می کند احتمال می رود که به فتح میم ...
-
مندیش
لغتنامه دهخدا
مندیش . [ م َ ] (اِخ ) نام قریه ای بوده بر کوه ساوه ... (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به انجمن آرا شود.
-
جستوجو در متن
-
آتشت
لغتنامه دهخدا
آتشت . [ ت ِ ] (اِخ ) نام محلی میان قلعه ٔ مندیش و کوهتیز به نزدیک ی کوژ.
-
قافیه اندیشیدن
لغتنامه دهخدا
قافیه اندیشیدن . [ ی َ / ی ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از به فکر فرورفتن است : قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من .مولوی .
-
غایبی
لغتنامه دهخدا
غایبی . [ ی ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی غایب . غیبت : تا ناپدید شوند بروشنائی آفتاب و این غایبی بامدادین بود. (التفهیم ).غایبی مندیش از نقصانشان کو کشد کین از برای جانشان .مولوی .
-
ناصر لغوی
لغتنامه دهخدا
ناصر لغوی . [ ص ِ رِ ل ُ غ َ ] (اِخ ) از شاعران قرن چهارم است . وی به روایت عوفی : «از شعراء امیر محمد محمود [ غزنوی ] بود و شعر او را لطافتیست و در آن و قت که ممدوح او را حبس کردند و در قلعه ٔ مندیش بازداشتند ناصر این رباعی در مدح او می گوید:ای شاه ...
-
نابستگی
لغتنامه دهخدا
نابستگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بسته نبودن . || عدم رفاده ٔ جراحت که هنوز به روی آن مرهم نگذاشته و آن را نبسته باشند. (ناظم الاطباء) : بر او گشت گریان و رخ را بخست بدرید پیراهن او را ببست بدو گفت مندیش کاین خستگی است تبه بودن این ز نابستگی ا...
-
الدالخصام
لغتنامه دهخدا
الدالخصام . [ اَ ل َدْ دُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) مأخوذ از قرآن کریم آیه ٔ «هو الدالخصام » (قرآن 204/2)؛ بمعنی مرد سخت خصومت و ستیزه کار. رجوع به اَلَدّ شود : با دشمنان خویش الدالخصام باش مندیش هیچ از آنکه الدالخصام تست .سوزنی .
-
گسترده شدن
لغتنامه دهخدا
گسترده شدن . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) منتشر شدن . اِفتِراش . اِسباط. اِنبِساط. اِنطِحاح . طَحو. (منتهی الارب ) : چنین آگهی دارم از راستان که در مصر گسترده شد داستان . شمسی (یوسف و زلیخا).- گسترده شدن دست ؛ فرمانروا شدن . تسلط یافتن . مس...
-
شلل گوش
لغتنامه دهخدا
شلل گوش . [ ش َ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سگ شکاری که موی بسیار بر گوش او رسته و گوشهایش فروآویخته باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : سه چیزت می برد غم از دل ریش اگر اهل دلی دست آر و مندیش سمند گورتاز و ...
-
عمادالدوله ٔ غزنوی
لغتنامه دهخدا
عمادالدوله ٔ غزنوی . [ ع ِ دُدْ دَ ل َ ی ِ غ َ ن َ ] (اِخ ) لقب محمدبن محمودبن سبکتکین غزنوی است . وی پس از درگذشت پدرش سلطان محمود در غزنین به تخت سلطنت نشست و چون مسعود از اصفهان و ری به خراسان بازگشت و رجال دولت و سرداران جانب محمد را رها کردند و ...
-
علی مکی
لغتنامه دهخدا
علی مکی . [ ع َ ی ِ م َک ْ کی ] (اِخ ) ترانه سازی بوده است دردستگاه بوبکر ربانی . و در ذیقعده ٔ سال 421 هَ . ق . که سلطان محمد غزنوی را، برادرش سلطان مسعود به قلعه ٔ مندیش میفرستاد تا زندانی شود، این مرد که از ندمای او بود این دو بیت را بر بدیهه حسب ...
-
هدم
لغتنامه دهخدا
هدم . [ هََ ] (ع مص ) دوار سر رسیدن مرد را از سواری کشتی . || پشت شکستن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هدام عارض شدن مرد را. (از اقرب الموارد). || شکستن بنا. (منتهی الارب ). شکستن و افکندن بناء. (اقرب الموارد). || ویران کردن . (منتهی الارب ). وی...
-
علی حال
لغتنامه دهخدا
علی حال . [ ع َ لا ] (ع ق مرکب ) علی الحال . علی ای حال . بر هر حال . در هر حال . به هرحال . رجوع به «علی ای حال » شود : نوگشته کهن شود علی حال ور نیست مگر که کوه شروین . ناصرخسرو.ور در جهان نیند علی حال غایبندور غایبند بر تن ما چون که حاضرند. ناصرخس...