کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مندلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مندلی
لغتنامه دهخدا
مندلی . [ م َ دَ ] (اِخ ) شهرستانی در عراق واقع در استان دیالی . در حدود 56000 تن سکنه و باغهای میوه دارد. مرکز آن شهر مندلی است که 8000 تن سکنه دارد. (از الاعلام المنجد) : نشان حکومت شیراز را از عقب امیرزاده رستم به عراق عرب ارسال داشت و در مندلی ، ...
-
مندلی
لغتنامه دهخدا
مندلی . [ م َ دَ / م َ دَ لی ی ] (اِ) عود. (مهذب الاسماء) (از معجم البلدان ). چوب عود که از مندل آرند. (ناظم الاطباء). عود هندی . (الفاظالادویه ). قسمی عود بخور است منسوب به مندل شهری به هندوستان . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ص نسبی ) منسوب است به شهر...
-
جستوجو در متن
-
مندل
لغتنامه دهخدا
مندل . [ م َ دَ ] (اِخ ) گویند شهری است در زمین هند که در آنجا عود بسیار است و عود مندلی به سبب آن گویند. (برهان ). زکریابن محمود قزوینی در عجایب البلدان آورده که مندل شهری است در زمین هند که عود در آنجا بسیار است و آن را عود مندلی گویند و آن عود نه ...
-
بندنیجین
لغتنامه دهخدا
بندنیجین . [ ب َ دِ ] (اِخ ) مندلیج یا مندلی حالیه است که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته ، نزدیک کرمانشاه واقع در صدکیلومتری مشرق مایل بشمال بغداد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
یلنجوج
لغتنامه دهخدا
یلنجوج . [ ی َ ل َ ] (ع اِ) یلنجج . یلنجوجی . چوبی خوشبوی که بدان بخور کنند. (ناظم الاطباء).عود هندی است . (اختیارات بدیعی ) (از دهار). یلنجج . عود. (مهذب الاسماء). عود هندی را گویند و بهترین آن ، عود مندلی است و آن خوشبوی تر از عودهای دیگر است . (بر...
-
انجوج
لغتنامه دهخدا
انجوج . [ اَ ] (اِ) چوب عود باشد و بهترین وی آن است که در ته آب نشیند، گویند عود بیخ درختی است که آنرا میکنند و در زیر خاک دفن میکنند تا مدتی معین ، بعد ازآن بر می آورند، پوسیده ٔ آنرا میتراشند باقی عود خالص می ماند و بوی معطری دارد. بهترین آن مندلی ...
-
النجج
لغتنامه دهخدا
النجج . [ اَ ل َ ج َ ] (اِ) چوبی خوشبوی که بدان بخور کنند جهت معده ٔ مسترخی نیک نافع، و در آن لغات است : النجوج ، یلنجج ، یلنجوج و یلنجوجی . (از منتهی الارب ). عود. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). اَلوَة. (مهذب الاسماء). چوبی است خوشبوی که بسوخت...
-
دمب
لغتنامه دهخدا
دمب . [ دُ ] (اِ) دم . دنب . ذنب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دم شود.- دمب جنبانیدن ؛ کنایه از عجز و لابه و خوش آمدگویی و تملق است . (لغت محلی شوشتر). و رجوع به ماده ٔ دم جنباندن شود.- دمب دراز ؛ کنایه از سگ و میمون است . (از لغت محلی شوشتر).- دمب دم...
-
عود
لغتنامه دهخدا
عود. (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب مطلق ، از هر درخت که باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ، عیدان ، أعواد (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد)، و اَعْوُد. (اقرب الموارد) : او زنا کرده جزا صد چوب بودگوید اومن ...
-
موزه
لغتنامه دهخدا
موزه . [ زَ / زِ ] (اِ) به ترکی چکمه گویند. (از برهان ). چکمه و معرب آن موزج است . (از المعرب جوالیقی ص 311). خف . موزج . (دهار) (منتهی الارب ). مندل . مندلی .نخاف . قسوب . (منتهی الارب ). یک نوع پاافزار که تا ساق پا و زیر زانو را می پوشاند و چکمه نی...