کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منحرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منحرف
لغتنامه دهخدا
منحرف . [ م ُ ح َ رِ ] (ع ص ) بگشته . فروگردیده . (زمخشری ). خمیده و برگشته شونده . (آنندراج ) (غیاث ). آنکه میل می کند و برمی گردد. خمیده و برگشته و واژگون . (ناظم الاطباء). میل کرده از. کج شده . کج رونده .کج . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کارها همه این ...
-
جستوجو در متن
-
منحرفة
لغتنامه دهخدا
منحرفة. [ م ُ ح َ رِ ف َ ] (ع ص ) تأنیث منحرف . رجوع به منحرف شود.- قضیه ٔ منحرفه ؛ هر قضیه ٔ حملی که او را سوری باشد مقابل آن . (اساس الاقتباس ص 126).رجوع به قضیه ٔ منحرفه شود.
-
اوریب
لغتنامه دهخدا
اوریب . [ اُ ] (ص ) اریب . محرف . (هفت قلزم ) (برهان ). هر چیز منحرف و معوج را گویند. مقابل مستقیم . (از ناظم الاطباء). قیقاج . (برهان ). وریب . (آنندراج ).- خط اوریب ؛ خط منحرف . (ناظم الاطباء).
-
کج تافتن
لغتنامه دهخدا
کج تافتن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) سرکشی و طغیان کردن . || ناهنجار شدن و منحرف شدن . (آنندراج ).
-
کجراه
لغتنامه دهخدا
کجراه . [ ک َ ] (ص مرکب ) منحرف . گمراه . (فرهنگ فارسی معین ). که راه کج دارد. بیراه . که بر صراطی مستقیم نباشد.
-
کیبیده
لغتنامه دهخدا
کیبیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) به یک سو رفته . کناره گرفته . || از جایی به جایی شده . || تحاشی کرده . || انحراف یافته . منحرف . || فریفته (به عشق ). (فرهنگ فارسی معین ).
-
کژراه
لغتنامه دهخدا
کژراه . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج راه . گمراه . که نه بر راه راست بود. آنکه از راه راست منحرف گردد. دور از طریق مستقیم .
-
عنان پیچیده
لغتنامه دهخدا
عنان پیچیده . [ ع ِ نام ْ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) سرکش و گردنکش و نافرمان . (ناظم الاطباء). منحرف . از راه بگشته . بسوی دیگر روی آورده .
-
لاینحرف
لغتنامه دهخدا
لاینحرف . [ ی َ ح َ رِ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + ینحرف ) که منحرف نشود. غیرقابل انحراف . ناگراینده به ...
-
کژطبع
لغتنامه دهخدا
کژطبع. [ ک َ طَ ](ص مرکب ) که طبعی منحرف و ناراست دارد : اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب گر ذوق نیست ترا کژطبع جانوری .سعدی (گلستان ).
-
لاژه
لغتنامه دهخدا
لاژه . [ ژَ / ژِ ] (اِ) لابه : چو دیده منحرف طبع شهنشاه به صد لاژه کشیده از جگر آه . میرنظمی .(این لغت با معنی و شاهد آن از مجعولات شعوری است ).
-
مجنف
لغتنامه دهخدا
مجنف . [ م ِ ن َ ] (ع ص ) خصم مجنف ؛ حریف مایل از حق . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).آن که طبعاً منحرف از حق است . (از اقرب الموارد).
-
خبط کردن
لغتنامه دهخدا
خبط کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشتباه کردن . براه غلط رفتن . بر اشتباه رفتن . بخطا افتادن . از راه مستقیم منحرف شدن . بناصواب رفتن .
-
تیره راه
لغتنامه دهخدا
تیره راه . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) راه تاریک . || بدراه . بددین . منحرف : زمانی همی گفت بر ساوه شاه چه سود آمد از جادوی تیره راه . فردوسی .رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.