کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجنيق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
منجنیق
لغتنامه دهخدا
منجنیق . [ م َ ج َ ] (معرب ، اِ) سنگ انداز. (دهار). فلاخن مانندی است بزرگ که بر سر چوبی تعبیه کنندو سنگ در آن کرده به طرف دشمن اندازند. معرب من چه نیک است . ج ، منجنیقات ، مجانق ، مجانیق . (منتهی الارب ). منجنوق . آلتی که بدان سنگ اندازند و آن معرب ا...
-
منجنیق انداز
لغتنامه دهخدا
منجنیق انداز. [ م َ ج َ اَ ] (نف مرکب ) منجنیق اندازنده . آنکه با منجنیق سنگ یا جز آن اندازد : خلیل وار بتان بشکند که نندیشدز آفرازه ٔ نمرود منجنیق انداز. سوزنی .برون او همه دیوان منجنیق اندازدرون او همه دیوان آفتاب نقاب . بدر چاچی (از آنندراج ).رجوع...
-
جستوجو در متن
-
مجینق
لغتنامه دهخدا
مجینق . [ م ُ ج َ ن ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر منجنیق است . (منتهی الارب ). منجنیق خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به منجنیق شود.
-
جانق
لغتنامه دهخدا
جانق .[ ن ِ ] (ع ص ) کسی که از منجنیق سنگ اندازد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندازنده ٔ سنگ با منجنیق .
-
مجانق
لغتنامه دهخدا
مجانق . [ م َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ منجنیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به منجنیق شود.
-
منجنیقات
لغتنامه دهخدا
منجنیقات . [ م َ ج َ ] (ع اِ) ج ِ منجنیق .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به منجنیق شود.
-
مناجق
لغتنامه دهخدا
مناجق . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ منجنیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منجنیق شود.
-
مناجیق
لغتنامه دهخدا
مناجیق . [ م َ ] (ع اِ) ج منجنیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) رجوع به منجنیق شود.
-
قرا
لغتنامه دهخدا
قرا. [ ق ِ ] (اِ) منجنیق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
منجنیک
لغتنامه دهخدا
منجنیک . [ م َ ج َ ] (اِ) رجوع به منجنیق شود.
-
جنق
لغتنامه دهخدا
جنق . [ ج َ ] (ع مص ) سنگ انداختن با منجنیق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسنگ منجنیق زدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
پیلوارافکن
لغتنامه دهخدا
پیلوارافکن . [ ل َ وارْ اَ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) منجنیق : پلکن ؛ منجنیق باشد یعنی پیلوارافکن . (لغت نامه ٔ اسدی ).
-
مجنق
لغتنامه دهخدا
مجنق . [ م ُ ج َن ْ ن ِ ] (ع ص ) سنگ اندازنده به منجنیق . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). کسی که سنگ از منجنیق می اندازد. (ناظم الاطباء).
-
مجنقة
لغتنامه دهخدا
مجنقة. [ م َ ن َ ق َ ] (ع مص ) سنگ انداختن به منجنیق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): مجنق مجنقة؛ سنگ انداخت از منجنیق . (ناظم الاطباء).