کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منجش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منجش
لغتنامه دهخدا
منجش . [ م َ ج َ ] (اِخ ) نام شهری نزدیک بصره و آن را منجشان نیز گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). رجوع به منجشانیه شود.
-
منجش
لغتنامه دهخدا
منجش . [ م ِ ج َ ] (ع ص ) غیبت کننده مردم را و ظاهرکننده ٔ عیبهای ایشان . || (اِ) دوالی است شبیه شراک که میان دو چرم درکرده بدوزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
منجشانیة
لغتنامه دهخدا
منجشانیة. [ م َ ج َ نی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به منجشان یا منجش . (از اقرب الموارد). رجوع به منجش شود.
-
منجشان
لغتنامه دهخدا
منجشان . [ م َ ج َ ] (اِخ ) رجوع به مَنجَش شود.
-
منجشانیة
لغتنامه دهخدا
منجشانیة. [ م َ ج َ نی ی َ ] (اِخ ) موضعی است بر چند کروه از بصره منسوب به سوی منجشان یا منجش مولای قیس بن مسعود. (منتهی الارب ). نام موضعی بر چند میل از بصره ، منسوب به منجش و یا منجشان . (ناظم الاطباء). منزل و آبی است بر سر راه بصره به حج و حدی بود...