کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتهی
لغتنامه دهخدا
منتهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به انتها رسیده و به انجام رسیده . به پایان رسیده . تمام شده . محدودشده و منقطعشده و فارغ شده و موقوف شده . (از ناظم الاطباء). ج ، منتهون .- منتهی شدن ؛ به پایان رسیدن . به فرجام آمدن . انجامیدن . فرجامیدن . رسیدن به غایت ....
-
منتهی
لغتنامه دهخدا
منتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ع ص ) به پایان رسیده و پرداخته و انجام داده و به آخر رسیده . (ناظم الاطباء). || (اِ) نهایت . گویند: هو بعیدالمنتهی . (از اقرب الموارد) : و اءَن َّ اًلی ربک المنتهی . (قرآن 42/53). رجوع به منتها شود.- سدرةالمنتهی . رجوع به سدر...
-
واژههای مشابه
-
منتهی الاشارات
لغتنامه دهخدا
منتهی الاشارات . [ م ُ ت َ هَل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) عبارت است از فلک اعظم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
منتهی الجموع
لغتنامه دهخدا
منتهی الجموع . [ م ُ ت َ هَل ْج ُ ] (ع اِ مرکب ) وزن جمعی که باز آن را جمع نتوان ساخت ، چنانکه وزن مفاعل و مفاعیل که این هر دو وزن را بار دیگر جمع کرده جمع به الجمع نمی خوانند به خلاف دیگر اوزان چنانکه اکالیب جمع اکلب و اکلب جمع کلب است . (غیاث ) (آن...
-
منتهی المعروف
لغتنامه دهخدا
منتهی المعروف . [ م ُ ت َ هََل ْ م َ ] (اِخ ) حضرت واحدیت و حضرت وجود جمع است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی ).
-
بی منتهی
لغتنامه دهخدا
بی منتهی . [ م ُ ت َ ها ] (ص مرکب ) (از: بی + منتهی عربی ) بی منتها. بی پایان . بی انجام . بی نهایت : به یک دانه گندم در ای هوشیارمسیح است بسیار و بی منتهی است . ناصرخسرو.دریای سبز سرنگون پرگوهربی منتهی . ناصرخسرو.خود ز بیم این دم بی منتهی بازخوان فا...
-
واژههای همآوا
-
منتحی
لغتنامه دهخدا
منتحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه می رود به جانب کسی و می جوید آن را. || آنکه مایل می کند و میل می دهد مانند بار و جز آن را به یک طرف . || آنکه روی خود را به جانبی برمی گرداند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
صغران
لغتنامه دهخدا
صغران . [ ص ُ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل شدن آفتاب به غروب . (منتهی الارب ). || (ص ) خرد. (منتهی الارب ).
-
دجال
لغتنامه دهخدا
دجال . [ دَج ْ جا ] (ع اِ) گوهر شمشیر. (از منتهی الارب ). || گروه بزرگ . (منتهی الارب ). || زر. (منتهی الارب ). || آب زر. (منتهی الارب ). || (ص ) فریبنده و تلبیس کننده و دروغگوی . (از منتهی الارب ).
-
صغارة
لغتنامه دهخدا
صغارة. [ ص َ رَ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) خردی . (منتهی الارب ). || خردی قدر و منزلت . (منتهی الارب ).
-
ال
لغتنامه دهخدا
ال . [ اِل ل ] (ع اِ) پیمان .(منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || پیغام خدا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوگند. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || زنهار. (منتهی الارب ). || فغان . ناله ٔ مصیبت و منه عجب ربکم من الّکم . (منتهی الارب )...
-
شجنة
لغتنامه دهخدا
شجنة. [ ش ِ ن َ ] (ع اِ) شاخ از هر چیزی . (منتهی الارب ). شَجنَة. (منتهی الارب ). شُجنَة. (منتهی الارب ).