کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتقض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتقض
لغتنامه دهخدا
منتقض . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بنا و تاب رسن باز کرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریسمان تاب بازکرده و بنای ویران شده . (ناظم الاطباء). || پیمان شکسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). عهد و پیمان شکسته شده . (ناظم الاطباء). رجوع ...
-
واژههای همآوا
-
منتقز
لغتنامه دهخدا
منتقز. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) گوسپند مبتلا به بیماری نقاز . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عطای خسیس دهنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ). آنکه عطای پست و حقیر می دهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاز شود.
-
جستوجو در متن
-
نقض
لغتنامه دهخدا
نقض . [ ن ُ ] (ع ص ، اِ) بنای شکسته ٔ بازگردیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنار شکسته و خراب شده ٔ از بنا و عمارت . (ناظم الاطباء). آنچه منتقض شده باشد از بنا. (از اقرب الموارد). ج ، اَنقاض ، نُقوض .
-
حصنی
لغتنامه دهخدا
حصنی . [ ح ِ ] (ص نسبی ) منسوب به حصن . (الانساب سمعانی ). || منسوب به حصنان . کسائی گفته است : چون تلفظ دو نون حصنینی سنگین بود بیکی اکتفا کردند بر خلاف بحرین که بحرینی گویند. یاقوت گوید: و این دلیل منتقض است به جنّان و جنانی . که سه نون را جمع کرده...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن سوید قدوری ، مکنی به ابی عبدالسلام .او از حراس عمربن عبدالعزیز است . در تهذیب تاریخ ابن عساکر از عمروبن مهاجر آید که غیلان مولای آل عثمان وصالح بن سوید بنزد عمربن عبدالعزیز شدند و عمر شنیده بود که آنان قائل به قدرند، پس آن دو...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح َ ] (ع مص ) باردار شدن زن . (منتهی الارب ). حامله شدن . (اقرب الموارد). حامل و حامله ، نعت است از آن . (منتهی الارب ). || بار آوردن درخت . || بر ستور خود نشاندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی بر ستور خویش نشاندن . (المصادر). || (اِ...