کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتفع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتفع
لغتنامه دهخدا
منتفع. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص )سودیابنده . (آنندراج ). سودیابنده و یا آنکه سود می برد و فایده می یابد و سودمند می گردد از هر چیزی . سودیافته و منفعت حاصل کرده . (از ناظم الاطباء). سودبرده . بهره یافته . برخوردار. فایده برنده . نفعبرنده . سودیاب . (یادد...
-
منتفع
لغتنامه دهخدا
منتفع. [م ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) سودبرده شده : دهان شره از خون آشامی دربست و «الناس علی دین ملوکهم » نصی متبعو امری منتفع دانست . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 219).
-
جستوجو در متن
-
خورانیده
لغتنامه دهخدا
خورانیده . [ خوَ / خ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) به خوردن واداشته شده . آنکه او را وادار به خوردن چیزی کرده اند. || متمتع. بهره یاب . مطعم . منتفع.
-
نافعة
لغتنامه دهخدا
نافعة. [ ف ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث نافع. || آنچه که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رجوع به نافع شود. || حجامت میان دو کتف . (ناظم الاطباء).
-
مستمتع
لغتنامه دهخدا
مستمتع. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمتاع . برخورداری یابنده . (از منتهی الارب ). منتفع و برخوردار از چیزی به مدت طولانی . (از اقرب الموارد). || عمره گذارنده با حج . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استمتاع شود.
-
منفعة
لغتنامه دهخدا
منفعة. [ م َ ف َ ع َ ] (ع اِ) سود. (دهار) (مهذب الاسماء). || سودمندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم است از مصدر نفع. (از اقرب الموارد). رجوع به منفعت شود. || هر چیز که از آن منتفع شوند. ج ، منافع. (از اقرب الموارد).
-
مخبل
لغتنامه دهخدا
مخبل . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) آن که به عاریت دهد شتر ماده کسی را تا بخورد شیر آن و منتفع شود به پشم وی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که عاریت می دهد شتر ماده و یا میش را تا شیر آن را بخورند و از پشم وی منتفع شوند. (ناظم الاطباء). |...
-
استمتاع
لغتنامه دهخدا
استمتاع . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) برخوردار شدن . برخورداری یافتن . (منتهی الارب ). برخوردن از چیزی . برخوردن گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). تمتع. منتفع شدن از: استمتعت بکذا؛ منتفع شدم بدان و برخورداری یافتم .استمتع بماله ؛ برخورداری یافت بمال خود : و خر...
-
تعرق
لغتنامه دهخدا
تعرق . [ ت َ ع َرْ رُ ] (ع مص ) گوشت از استخوان بازبریدن . (تاج المصادر بیهقی ). گوشت از استخوان بریزیدن . (زوزنی ). گوشت از استخوان باز کردن و بخوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدندان کشیدن گوشت از استخوان : ماترکت السنة لهم عظماً ا...
-
زربدست
لغتنامه دهخدا
زربدست . [ زَ ب ِ دَ ] (ص مرکب ) مرادف زردار. (از آنندراج ). که زر بدست دارد. دارنده ٔ زر. مالدار : شده خار از آتش چو گل زربدست نه چون خار زردشت آتش پرست . نظامی (از آنندراج ).- زربدست شدن ؛ کنایه از منتفع گردیدن . (آنندراج ).
-
مرتزق
لغتنامه دهخدا
مرتزق . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که ازآن نفع بردارند. (منتهی الارب ). هر چیزی که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رزق . روزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه از قوت و غذا و جز آن بهره مند شود. (از متن اللغة). روزی خوار. جیره خوار. روزی مند...
-
متبع
لغتنامه دهخدا
متبع. [ م ُت ْ ت َ ب َ ] (ع ص )آنچه که در پی آن رفته باشند. کسی یا چیزی که از اوپیروی کنند. پیروی شده : الناس علی دین ملوکهم نصی متبع و امری منتفع دانست ... (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ). بدانکه خط یا متبع است همچون خط مصاحف یا مخترع همچو خط ع...
-
منفوع
لغتنامه دهخدا
منفوع . [ م َ ] (ع ص ) منتفع. متمتع. برخوردار. بهره مند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چرا مردمان دگر شهرها چنانکه ایشان ، تا منفوع شدندی به ایمان چنانکه قوم یونس . (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 361 چ علمی ).
-
چلشته خور
لغتنامه دهخدا
چلشته خور. [ چ ِ ل ِ ت َ / ت ِ خ ُ ] (نف مرکب ) شخصی که از کسی منتفع شده و به همین توقع همیشه پیرامون او می گردد. (ناظم الاطباء). چشته خور. آنکه چون یک یا دو بار از کسی محبت یا منفعتی بیند، پیوسته چشمداشت تکرار و توقعمهربانیها و سودرسانی های بسیار دا...