کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتصب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منتصب
لغتنامه دهخدا
منتصب . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) برپای خاسته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برپای شونده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- غبار منتصب ؛ گرد برخاسته و بلندشده . (از اقرب الموارد). || راست . قایم . افراخته : در خم دور فلک تا عدل باشد...
-
منتصب
لغتنامه دهخدا
منتصب . [ م ُت َ ص َ ] (ع ص ) دیگ بر بار. دیگ نصب شده : بئس المطاعم حین الذل یکسبهاالقدر منتصب و القدر مخفوض .سعدی (گلستان ).
-
واژههای همآوا
-
منتسب
لغتنامه دهخدا
منتسب . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) نسبت داده شده . منسوب : و امروز نیستند پشیمان ز فعل بدفعل بعد از پدر به تو مانده ست منتسب .ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 43).
-
منتسب
لغتنامه دهخدا
منتسب . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نسبت دارنده با کسی . (آنندراج ). نسبت دارنده و قوم و خویشی کرده و پیوسته شده به کسی یا طایفه ای . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اصطخام
لغتنامه دهخدا
اصطخام . [ اِ طِ ] (ع مص ) راست ایستادن مرد. (از اقرب الموارد). راست بر پای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منتصب و قائم بودن .
-
واتد
لغتنامه دهخدا
واتد. [ ت ِ ] (ع ص ) محکم . استوار.ثابت . در تأکید گویند: وتد واتد؛ میخ محکم و استوار. (ناظم الاطباء). تأکید است چون شغل شاغل . (منتهی الارب ). قرن واتد؛ منتصب . (معجم البلدان ) (المنجد).
-
مقتئن
لغتنامه دهخدا
مقتئن . [ م ُ ت َ ءِن ن ] (ع ص ) (از «ق ت ن ») مُقَتَّن . راست ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راست ایستنده . (آنندراج ). منتصب . (ذیل اقرب الموارد) (محیط المحیط).
-
اهداف
لغتنامه دهخدا
اهداف . [ اِ ] (ع مص ) به پنجاه نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به پنجاه نزدیک رسیدن . (آنندراج ) || برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالای چیزی رفتن . (آنندراج ). || پناه بردن به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پنا...
-
نشوص
لغتنامه دهخدا
نشوص . [ ن َ ] (ع ص ) نیزه ٔ ایستاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیزه ٔ راست ایستاده . (ناظم الاطباء). رمح منتصب . (اقرب الموارد) (المنجد). نشیص . (معجم متن اللغة). || ماده شتر بزرگ کوهان . ناقة عظیمةالسنام . (اقرب الموارد) (المنجد) (از معجم متن الل...
-
نشیص
لغتنامه دهخدا
نشیص . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) نیزه ٔ راست ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).رُمح منتصب . (متن اللغة). نشوص . (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نشوص شود. || آرد که در آن خمیر اندازند و نان پزند پیش از نیکو شدن خمیر. (منتهی الارب ) . خمیری که نیک ب...
-
مزمهل
لغتنامه دهخدا
مزمهل . [ م ُ م َ هَِ ل ل ] (ع ص ) آب صافی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(آنندراج ) (مهذب الاسماء). آب صاف و روی هم ایستاده .(ناظم الاطباء). || راست و بر پای ایستنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منتصب . (اقرب الموارد).
-
مستوزی
لغتنامه دهخدا
مستوزی . [ م ُت َ ] (ع ص ) برآینده بر کوه . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). و رجوع به استیزاء شود. || استیخ بلند. (منتهی الارب ). منتصب و مرتفع. (اقرب الموارد). || تکیه کننده بر رای و دانش خود. (منتهی الارب ). مستبد در رای خود. (از اقرب الموارد)...
-
مستهدف
لغتنامه دهخدا
مستهدف . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) منتصب و افراخته . || مرتفع و بلند. (از اقرب الموارد). || عریض و پهن : رکن مستهدف . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالب و دوشنده . (از اقرب الموارد). دوشنده ٔ کمی کننده . (از منتهی الارب ). و رجوع به استهداف شود...