کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتشر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نشر کردن
لغتنامه دهخدا
نشر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشر دادن . انتشار دادن . منتشر کردن .
-
اشهار کردن
لغتنامه دهخدا
اشهار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شهرت دادن . منتشر ساختن . مشهور کردن . معروف کردن .
-
نشر دادن
لغتنامه دهخدا
نشر دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) منتشر کردن . انتشار دادن . پراکندن . پخش کردن . رجوع به نشر شود.
-
نشت کردن
لغتنامه دهخدا
نشت کردن .[ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زهیدن : نشت کردن آب ، زهیدن آن . (یادداشت مؤلف ). || منتشر شدن مایعی چون مرکب و جز آن بیش از حد لازم . (یادداشت مؤلف ).
-
انتشار دادن
لغتنامه دهخدا
انتشار دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) منتشر ساختن . پراکنده کردن . || چاپ و پخش کردن روزنامه یا کتابی .
-
هیاع
لغتنامه دهخدا
هیاع . (ع مص ) انتشار. (اقرب الموارد). منتشر شدن . || قی کردن . (المصادر زوزنی ).
-
افشان ساختن
لغتنامه دهخدا
افشان ساختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پراکنده و منتشر کردن . متفرق ساختن .
-
شایع کردن
لغتنامه دهخدا
شایع کردن . [ ی ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) فاش کردن . آشکارا کردن . ظاهر نمودن . به این و آن گفتن . همه کس مطلع شدن . منتشر ساختن : خان را بشارت داده آمد تا... این خبر شایع و مستفیض کنند چنانکه بدور و نزدیک رسد. (تاریخ بیهقی ).
-
ببازار آوردن
لغتنامه دهخدا
ببازار آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل کردن به بازار. بردن به بازار. || منتشر کردن . فاش و برملا کردن . || کنایه از فاش و رسوا کردن . (از آنندراج ) : عیب صاحب هنران چند ببازار آری چند از آن گلبن پرگل کف پرخار آری .صائب .
-
عیب گستردن
لغتنامه دهخدا
عیب گستردن . [ ع َ / ع ِ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) خطاها و گناهان کسی رافاش کردن . (فرهنگ فارسی معین ). شایع و منتشر کردن معایب . پخش کردن و برملا ساختن آهو و عیب : در بسته به روی خود ز مردم تا عیب نگسترند ما را.سعدی .
-
ذعذعة
لغتنامه دهخدا
ذعذعة. [ ذَ ذَ ع َ ](ع مص ) تفرقه . تبدید. پراکندن . پریشان کردن . || ذعذعه ٔ مال ؛ پراکنده و جدا کردن اشتران را. || ذعذعه ٔ سرّ فاشی و منتشر و ظاهر و آشکارکردن راز را. || ذعذغه ٔ خبر؛ پراکندن و فاشی کردن آنرا. || ذعذعه ٔ ریح شجر را؛ سخت جنبانیدن باد...
-
فیخ
لغتنامه دهخدا
فیخ . [ ف َ ](ع مص ) بلند شدن باد با بانگ کردن . (منتهی الارب ). فوخ . فیخان . (از اقرب الموارد). || منتشر وپراکنده شدن . (منتهی الارب ). فیح . (اقرب الموارد).
-
واجار کردن
لغتنامه دهخدا
واجار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یعنی به همه گفتن (شاید از پهلوی باشد). بازاری کردن (در تداول عامه خاصه زنان ). به همه گفتن . علنی کردن . فاش کردن . به آواز بلند به گوشها رسانیدن . منادی کردن . باآواز بلند به همه گفتن . آشکار کردن . به آواز بلند خب...
-
ذیعان
لغتنامه دهخدا
ذیعان . [ ذَ ی َ ] (ع مص ) آشکاری . ذَیع. ذیوع : ذیعان خبر؛ ذیع و ذیوع آن ، پراکنده و فاش شدن آن . فاش و منتشر و گسترده گشتن خبر. || آشکارا کردن . (تاج المصادربیهقی ).
-
چو انداختن
لغتنامه دهخدا
چو انداختن . [ چ َ / چُو اَ ت َ ] (مص مرکب ) چو افکندن . هو انداختن . آوازه درانداختن . شهرت دادن . اشتهار دادن و بیشتر بدروغ یا بگزاف . منتشر کردن خبری را که غالباً بی اصل است . خبری دروغ شایع کردن . انتشار دادن خبری برای غرضی . شایع ساختن امری . (ا...