کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناور
لغتنامه دهخدا
مناور. [ م َ وَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک چین که غلامان خوبروی از آنجا آرند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 137). شهری است در ملک چین لیک صاحب قاموس گفته که مَناذِر نام دو شهر است در اهواز که یکی را صغری و یکی را کبری گویند و چون مناور مسموع نشده شاید که مناذ...
-
مناور
لغتنامه دهخدا
مناور. [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ منارة، یعنی جای روشنی و چراغپایه و جای اذان گفتن . (آنندراج ). ج ِ منارة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منارة شود.
-
جستوجو در متن
-
منداور
لغتنامه دهخدا
منداور. [ م َ وَ ] (اِخ ) نام ولایتی است غیر معلوم . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی . (ناظم الاطباء). ظاهراً با «مناور» تصحیف شده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به مناور شود.
-
منارة
لغتنامه دهخدا
منارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) چراغ پایه . ج ، مناور، منارات . (مهذب الاسماء). چراغ پای . (ملخص اللغات ). روشنی جای و چراغ پایه و جای اذان گفتن . ج ، مناور، منائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). موضع نور و ازآن است مناره ٔ کشتیها و چراغدان و ...