کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناقب نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناقب نامه
لغتنامه دهخدا
مناقب نامه . [ م َ ق ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) صحایفی مشتمل بر ذکر مناقب کسی . نوشته ای که در آن مناقب و محامد کسی را یاد کنند : چون مناقب نامه ٔ آل نبی دفتر کنندنام او چون فاتحه آغاز آن دفتر سزد. سوزنی .رجوع به مناقب شود.
-
واژههای مشابه
-
مناقب خوان
لغتنامه دهخدا
مناقب خوان . [ م َ ق ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) ستایشگر ائمه ٔ شیعه . آنکه محامد ائمه ٔ شیعه برمی شمرد. مقابل فضایل خوان . رجوع به کتاب النقض ص 33 و 78 و تاریخ ادبیات ایران تألیف صفا ج 2 ص 157 شود.
-
جستوجو در متن
-
نامه
لغتنامه دهخدا
نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) پهلوی «نامک » (= کتاب ) مأخوذ از «نام »، کردی «نامه » (= مراسله ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مکتوب . قرطاس قرطس . (منتهی الارب ). کتابت . (برهان قاطع). (آنندراج ) (انجمن آرا). کاغذی که به نام کسی نوشته شود. (فرهنگ نظا...
-
دفتر کردن
لغتنامه دهخدا
دفتر کردن . [ دَ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طومار کردن . در فهرست مندرج کردن . (ناظم الاطباء). دفتر ترتیب دادن . نوشتن . کتاب ساختن . تحریر کردن : چون مناقب نامه ٔ آل نبی دفتر کنندنام او چون فاتحه آغازآن دفتر سزد.سوزنی .
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی مسعود. یکی از کبار محدثین . مأمون عباسی باسحاق بن ابراهیم نامه نوشت و ازو خواست که هفت تن از بزرگان محدثین را نزد او بفرستد و اسماعیل یکی از آنان بود. (ضحی الاسلام جزء 3 صص 169-170). و رجوع به مناقب الامام احمدبن حنبل...
-
مغازی
لغتنامه دهخدا
مغازی . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَغزی ̍. جنگها. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج ِ مغزاة. (ناظم الاطباء) : جمعی ز مغازیْت حاصل آیدمن نظم کنم جمع آن مغازی . مسعودسعد. || مواضع یا زمانهای جنگ . (از اقرب الموارد). || مناقب و بیان اوصاف غازیان...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد السیواسی ، ملقب بشمس الدین . او راست : گلشن آبلا در تصوف . مناسک شمس الدین . عمدة فی لغات الفرس . منظومه ٔ سلیمان نامه بترکی . الصفائح فی التوحید. هشت بهشت . شرح غزلیّات سلطان مراد ثالث . عبرت نما. دیوان الهیات . مناق...
-
تاج الاسلام
لغتنامه دهخدا
تاج الاسلام . [ جُل ْ اِ ] (اِخ ) حسین نصربن احمدمعروف به ابن خمیس موصلی شافعی . مناقب الابرار و محاسن الاخیار از اوست : جلال همایی در غزالی نامه ص 521 درذیل شاگردان امام محمد غزالی نام ویرا چنین آورد:5- تاج الاسلام ابن خمیس . ابوعبداﷲ حسین بن نصر مو...
-
مقرط
لغتنامه دهخدا
مقرط. [ م ُ ق َرْ رَ ](ع ص ) به گوشواره زینت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ).آراسته شده با گوشواره . (ناظم الاطباء) : وگوش ایام عاطل را به جواهر مدح زاهر، که مخلد ماند،مقرط می گرداند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 165). ایزدتعالی افواه جهانیان را... به ا...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عمربن کثیر البصری ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء. او راست :رسالة الاجتهاد فی طلب الجهاد و آنرا آنگاه که افرنجه قلعه ٔ ایاس را محاصره کردند به امیر منجک نوشته است . و الاحکام الصغری فی الحدیث . و طبقات عمادالدین . و ...
-
بسط دادن
لغتنامه دهخدا
بسط دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) گشاد دادن . (آنندراج ). شرح دادن . منبسط کردن . توسعه دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به تفصیل گفتن . به شرح بازنمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : و مناقب خاندان مبارک شهنشاهی را شرحی و بسطی داده شده . (کلیله و دمنه ).در شرح ف...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ](اِخ ) ابن ابی الخیربن سالم عمرانی یمنی شافعی ، مکنی به ابوزکریا، از دانشمندان بود. از اوست : 1- زوائد فی فروع الشافعیه . 2- کتابی در مناقب امام شافعی . 3-شرحی بر رسائل امام غزالی . 4- مقاصد اللمع. 5- انتصار فی الرد علی القدریة ال...
-
حسین موصلی
لغتنامه دهخدا
حسین موصلی . [ ح ُ س َ ن ِ ص ِ ] (اِخ ) ابن نصربن محمد یا احمدبن حسین بن قاسم بن خمیس بن عامر موصلی جهنی کعبی مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به تاج الاسلام و مجدالدین و مشهور به قاضی بن خمیس شافعی از اکابر علمای شافعی است که علم حدیث را در مولد خود موصل و ف...