کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منافقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منافقت
لغتنامه دهخدا
منافقت . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) دورویی . نفاق . منافقة : در مقابله ٔ منافقت مصادقت و در معارضه ٔ مخالفت موءالفت و در مواجهه ٔ مداهنت مهادنت نهد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 233). رجوع به منافقة شود.
-
واژههای همآوا
-
منافقة
لغتنامه دهخدا
منافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) با کسی دورویی کردن . نفاق . (المصادر زوزنی ). دورویی کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). دورویی کردن ، یعنی کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پنهان داشتن کفر به دل و آشکار ساخ...
-
جستوجو در متن
-
مداجاة
لغتنامه دهخدا
مداجاة. [ م ُ ] (ع اِمص ) مداجات . رجوع به مداجات شود. || (مص ) مدارا کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوشاندن دشمنی را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). منافقت کردن . (اقرب الموارد). || منع کردن بین شدت و رخاء. (از اقرب الموارد) (از م...
-
منافقی
لغتنامه دهخدا
منافقی . [ م ُ ف ِ ] (حامص ) منافق بودن . نفاق . منافقت . دورویی : زهدم منافقی شد و دینم مشعبدی تحقیقها نمایش و آبم سراب شد. سنائی (دیوان چ مصفا ص 417).به مارماهی مانی نه این تمام و نه آن منافقی چه کنی مار باش یا ماهی . سنائی (ایضاً ص 361).در پیش خسا...
-
دورویی
لغتنامه دهخدا
دورویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دورو بودن . دورو داشتن : مجنون که در آن دروغگویی دید آینه ای بدان دورویی . نظامی . || دورنگی . دورنگ داشتن : چون گل بگذر ز نرم خویی بگذر چو بنفشه از دورویی . نظامی . || نفاق و دورنگی . (ناظم الاطباء). نفاق . (غیاث ) (از آ...
-
نفاق
لغتنامه دهخدا
نفاق . [ ن ِ ] (ع مص ) دوروئی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). منافقة. (زوزنی ) (منتهی الارب ). کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن . (از منتهی الارب ). کفر در دل نهفتن و ایمان به زبان آشکار کردن . (از اقرب الموارد) (از تع...