کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منافق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منافق
لغتنامه دهخدا
منافق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه کفر پنهان دارد. (مهذب الاسماء). کسی که در آشکار دعوی مسلمانی کند و در نهان کفر ورزد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دارای نفاق و دورویی در دین یعنی پنهان کردن کفر و آشکار نمودن ایمان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آن...
-
واژههای همآوا
-
منعفق
لغتنامه دهخدا
منعفق . [ م ُ ع َ ف َ ] (ع اِ) منصرف از آب . (منتهی الارب ). جایی که بدان بازمی گردند. (ناظم الاطباء). مُنصَرَف . مُنعَطَف . (اقرب الموارد). رجوع به منغفق شود. || جایی که از آن کوچ می کنند. (ناظم الاطباء).
-
منعفق
لغتنامه دهخدا
منعفق . [ م ُ ع َ ف ِ ] (ع ص ) گذرنده در امور و شتابی کننده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه در کارها شتابی می کند. (ناظم الاطباء). || مایل و بازگردنده از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بازگردنده از آب . (ناظم ...
-
جستوجو در متن
-
منافقین
لغتنامه دهخدا
منافقین . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) منافقان . مردمان منافق . (از ناظم الاطباء). ج ِ منافق . رجوع به منافق شود.
-
هزاررو
لغتنامه دهخدا
هزاررو. [ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) سخت منافق . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
مداهی
لغتنامه دهخدا
مداهی . [ م ُ ] (ع ص ) ریاکار. منافق . فریبنده . مکار. (ناظم الاطباء).
-
دله
لغتنامه دهخدا
دله . [ دَل ْ ل َ / ل ِ ] (ص ، اِ) مکر و حیله . || زن دلاله و محتاله . || عیارو ناراست و منافق . || گردباد. (برهان ).
-
دغل درای
لغتنامه دهخدا
دغل درای . [ دَ غ َ دَ ] (نف مرکب ) عیب گوی . (آنندراج ). || منافق . (آنندراج ).
-
ده دل
لغتنامه دهخدا
ده دل . [ دَه ْ دِ] (ص مرکب ) منافق . (آنندراج ) (غیاث ). || شجاع . (از غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به ده دله شود.
-
زربطانی
لغتنامه دهخدا
زربطانی . [ زَ ب َ نی ی ] (ع ص ) زیرپاگذارنده ٔ قانون ... منافق . (دزی ج 1 ص 584).
-
اهل نفاق
لغتنامه دهخدا
اهل نفاق . [ اَ ل ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریاکار. منافق . دوروی . مرائی .
-
درون دار
لغتنامه دهخدا
درون دار. [ دَ ] (نف مرکب ) درون دارنده . || کنایه از بداندرون و کینه ور و منافق . (برهان ) (آنندراج ). تودار که مردمان کینه ورز و منافق باشند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). اندرون دار. تودار : معتبر عالم جاهل شده گرچه درون دار سیه دل شده .امیرخسرو (...
-
بسر
لغتنامه دهخدا
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن راعی العیر اشجعی از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود. درباره ٔ وی اختلاف نظر است . برخی وی را از صحابه شمرده و گروهی او را منافق خوانده اندو برخی گفته اند ممکن است در آغاز منافق بوده و سپس اسلام آورده باشد. (الاصابة ج 1 ص 153 باختصا...