کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناعت
لغتنامه دهخدا
مناعت . [ م َ ع َ ] (ع اِمص ) عزت و عزت نفس و متانت . (ناظم الاطباء). عزت نفس داشتن . علو طبع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناعة. رجوع به مناعة شود. || بزرگ منشی . (ناظم الاطباء) : چونکه به من بنگری ز کبر و مناعت من چه کنم گر ترا ضیاع و عقار است . ن...
-
واژههای همآوا
-
مناءة
لغتنامه دهخدا
مناءة. [ م َ ءَ ] (اِخ ) نام بتی که مناة نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به منات و مناة شود.
-
مناعة
لغتنامه دهخدا
مناعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) عزیز گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || استوار شدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). استوار و نیرومند شدن . (از اقرب الموارد). رجوع به مناعت شود.
-
منعاة
لغتنامه دهخدا
منعاة. [ م َ ] (ع اِ) خبر مرگ . مَنعی ̍. ج ، مناعی و گویند: ماکان منعاه منعاة واحدةً ولکنه کان مناعی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
پرمناعت
لغتنامه دهخدا
پرمناعت . [ پ ُ م َ ع َ ] (ص مرکب ) که مناعت بسیار دارد. و از مناعت در تداول عوام فارسی زبان کبر خواهند. لکن درعربی مناعت از صفات ممدوحه و بمعنی عزّت نفس است .
-
بامناعت
لغتنامه دهخدا
بامناعت . [ م َ ع َ ] (ص مرکب ) که مناعت دارد. بلندطبع منیعطبع. بلندهمت .
-
بغ کردن
لغتنامه دهخدا
بغ کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه خشمگین نشستن . چون بت با کبر و مناعت ساکت نشستن . عبوس بودن . ترشروی بودن . درهم کشیدن چهره .
-
عزیزنفس
لغتنامه دهخدا
عزیزنفس . [ ع َ ن َ ] (ص مرکب ) عزیزالنفس .دارنده ٔ نفسی عزیز و ارجمند. با مناعت : فرزند گوهری را عز از نسب نباشدعیسی عزیزنفس است ارچه پدر ندارد. سیف اسفرنگ .و رجوع به عزیزالنفس شود.
-
مناعة
لغتنامه دهخدا
مناعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) عزیز گشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || استوار شدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). استوار و نیرومند شدن . (از اقرب الموارد). رجوع به مناعت شود.
-
فربود
لغتنامه دهخدا
فربود. [ ف َ] (ص ) راست و درست باشد، چه فربودکیش و فربوددین کسی را گویند که در کیش و ملت و مذهب خود راست و درست باشد. (برهان ). در پهلوی فرِه ْبوت به معنی مناعت و تکبر و فرَیبوت به معنی کثرت و افراط است . متن برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است . (از حاشیه...
-
گردن فرازی
لغتنامه دهخدا
گردن فرازی . [ گ َ دَ ف َ ](حامص مرکب ) سرافرازی . سربلندی . مناعت : بگردن فرازی و مردانگی برای هشیوار و فرزانگی . فردوسی .توانم که گردن فرازی کنم بشمشیر با شیر بازی کنم ز نخجیر و گردن فرازی و رزم ز مهر دل و کین و شادی و بزم . اسدی (گرشاسب نامه ). ||...
-
طوطی
لغتنامه دهخدا
طوطی . (اِخ ) آذربایجانی . نام شریفش ابوالفتح خان و خلف الصدق ابراهیم خلیل خان بن پناه خان حکمران شوشی است . همیشه در ایل جوانشیر ریاست و بزرگی داشته اند، معزی الیه بفضل و کمال و مناعت و جلال معروف و محمدصادق خان دنبلی مخاطب سلام عام حضرت خاقان مغفور...
-
وثوق
لغتنامه دهخدا
وثوق . [ وُ ] (ع اِمص ) ثقة. (المنجد). اعتماد. (ناظم الاطباء) (غیاث ) : به وثوق حصانت قلاع و مناعت بقاع خویش جواب ابوعلی بازدادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 338).چون به وثوق ازدگران گوی بردشاه خزینه به درونش سپرد. نظامی . || پایداری . (ناظم ...