کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناصب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناصب
لغتنامه دهخدا
مناصب . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنصِب . (آنندراج ) (اقرب الموارد). منصبها. رتبه ها و درجه ها. (از ناظم الاطباء) : این مناصب که دیده ای جزوی است کار کلی هنوز در قدر است . انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 60).نه در مناصب اقران حسد بیازاردنه در صدور بزرگان طم...
-
مناصب
لغتنامه دهخدا
مناصب .[ م ُ ص ِ ] (ع ص ) بدی آشکار کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مناصبة شود.
-
واژههای همآوا
-
مناسب
لغتنامه دهخدا
مناسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) مشاکل . مشابه . هم شکل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دارای مناسبت و مشابهت و موافقت . (ناظم الاطباء) : چون صفت با جان قرین کرده ست اوپس مناسب دانش همچون چشم و رو. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 181).آن دل قاسی که سنگش ...
-
منعصب
لغتنامه دهخدا
منعصب . [ م ُ ع َ ص ِ ] (ع ص )سخت شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). سخت شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انعصاب شود.
-
جستوجو در متن
-
دفعه دار
لغتنامه دهخدا
دفعه دار. [ دَ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) منصبی از مناصب نظامی هند. منصبی از مناصب درجه پائین در سپاه هند. منصبی مانند ده باشی از مناصب لشکری هندوستان . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دفعدار شود.
-
بیضانه
لغتنامه دهخدا
بیضانه . [ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) نشان صاحبان مناصب . (ناظم الاطباء).
-
لشکرنویس
لغتنامه دهخدا
لشکرنویس . [ ل َ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) صاحب منصبی در اعمال حسابی دولت . دارنده ٔ منصبی از مناصب محاسباتی مالیه ٔ قدیم . منصبی از مناصب به زمان قاجاریه مختص محاسبات سپاه .
-
مقام طلب
لغتنامه دهخدا
مقام طلب . [ م َ طَ ل َ ] (نف مرکب ) مقام جو. جوینده ٔ مقام . طالب مقام . آنکه پیوسته خواهد از مناصب و مشاغل فروتر به مناصب و مشاغل بالاتر دست یابد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جارچی باشیگری
لغتنامه دهخدا
جارچی باشیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) منصبی از مناصب دولتی در عهد صفویه است . (تذکرة الملوک ص 15).
-
جارچیان
لغتنامه دهخدا
جارچیان . (اِ مرکب ) ج ِ جارچی . منصبی از مناصب دیوان در دوره ٔ صفویه . (تذکرة الملوک صص 14 - 15).
-
دفعدار
لغتنامه دهخدا
دفعدار. [ دَ ف َ ] (نف مرکب ) منصبی از مناصب سپاهی هند. صاحب منصب پست سواره و پیاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به دفعه دار شود.
-
سررشته دار
لغتنامه دهخدا
سررشته دار. [ س َرْ، رِ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) منصبی از مناصب محاسباتی در دوره ٔ قاجاریه . نوعی از محاسبین . یکی از مراتب حسابداران . || صاحب خبرت و بصیرت .
-
تعیینات
لغتنامه دهخدا
تعیینات . [ ت َع ْ] (ع اِ) ج ِ تعیین . فارسیان بمعنی متعین استعمال کنند و این مجاز است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مواجب ها و مقرریها و مناصب . (ناظم الاطباء).