کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منازعه و شر و فساد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شر و فساد
لغتنامه دهخدا
شر و فساد. [ ش َرْ رُ ف َ / ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بدی و تباهی ؛ مایه ٔ شر و فساد. (یادداشت مؤلف ).
-
مجظئر
لغتنامه دهخدا
مجظئر. [ م ُ ظَ ءِرر ] (ع ص ) آماده ٔ شر و بدی گویا که ایستاده است و گویند مالک مجظئراً؛ یعنی چرا آماده ٔ شر هستی . (منتهی الارب ). آماده ٔ شر و بدی گویا که ایستاده است . (آنندراج ). آماده ٔ شر و بدی و کسی که ایستاده است برای فتنه و فساد. || بلند وطو...
-
زبازیة
لغتنامه دهخدا
زبازیة. [ زَی َ ] (ع اِ) بدی و فساد، یقال : بینهم زبازیة؛ ای شر. (منتهی الارب ). شر میان قومی را گویند و این ماده را صاغانی آورده بدون هیچگونه بیان و ضبطی . و جمهور لغویان آنرا نیاورده اند و من خود در دیوان هذیل در شعر مالک بن دینار این کلمه را دیده ...
-
عریض
لغتنامه دهخدا
عریض . [ ع ِرْ ری ] (ع ص ) کسی که شر و فساد پیش آرد مردم را، و آنکه کار بی فایده کند و در پی باطل رود. (منتهی الارب ). آنکه برای مردم شر پیش آورد. (از اقرب الموارد).
-
شور و شر
لغتنامه دهخدا
شور و شر. [ رُ ش َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شورشر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب . (از ناظم الاطباء). فتنه و فساد : تا برنهاد زلفک شوریده را به رخ اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر. عماره . قولش مقر و مایه ٔ نور دل تیغش مکان و معدن شور و شر. ناصرخسرو.سرش م...
-
دعر
لغتنامه دهخدا
دعر. [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ). فساد. (اقرب الموارد). || فسق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پلیدی . (منتهی الارب ). خبث . || شر و بدی . (از اقرب الموارد).
-
مقرندح
لغتنامه دهخدا
مقرندح . [ م ُ رَ دِ ] (ع ص ) مرد آماده ٔ شر و فساد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مقرنذح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اهرار
لغتنامه دهخدا
اهرار. [ اِ ] (ع مص ) بانگ کنانیدن سگ را سردی و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به بانگ در آوردن سرما سگ و جز آن را. فی المثل : شر اهر ذاناب ؛ و این مثل را در وقت پیدا شدن علامات و مخائل شر و فساد گویند. (ازناظم الاطباء). || بر آب خواندن یا آوردن ...
-
ضبیس
لغتنامه دهخدا
ضبیس . [ ض َ ] (ع ص ) پلیددشوارخوی . گویند: هو ضبیس شر؛ یعنی او صاحب شر و فساد است . || گرانجان . گران تن . (منتهی الارب ). || بددل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || گول . کم عقل . || سست بدن . (منتهی الارب ). || حریص . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء...
-
شر
لغتنامه دهخدا
شر. [ ش َرر ] (ع اِ) نقیض خیر. اسمی است جامع رذایل و خطاها. ج ، شرور. بدی و فساد و ظلم . (از اقرب الموارد). بدی . مقابل خیر. (از منتهی الارب ). || بدی . زیان . ضرر. گزند. مضرت . فساد. تباهی : و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة و الینا ترجعون . (قرآن 35/21)....
-
شر
لغتنامه دهخدا
شر. [ ش ُ ] (اِ صوت ) آواز ریختن آب از بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرشرشود. || آب جاری . کر یا شر. کر و شر. در تداول عوام آب کر و آب جاری که شرعاً مطهرند و بی تغییر بو و طعم و رائحه نجس نشوند. (یادداشت مؤلف ).
-
فساد ساختن
لغتنامه دهخدا
فساد ساختن . [ ف َ / ف ِ ت َ ] (مص مرکب ) فساد انگیختن . فساد پیوستن . فساد کردن . آشوب و فتنه بر پا کردن : ... تا برابر چشم وی باشد و در کار وی فسادی نسازند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فساد پیوستن و فساد انگیختن شود.
-
تئوروی
لغتنامه دهخدا
تئوروی . [ ] (اِخ ) تئوروی (برابر خرداد) یکی از شش حامل شر اهریمن در مقابل امشاسپندان . موجب اتلاف و فساد و شکست و گرسنگی و تشنگی و شریک «زئی ریش » (برابر امرداد) است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی تألیف محمد معین ص 163).
-
پر شر و شور
لغتنامه دهخدا
پر شر و شور. [ پ ُ ش َرْ رُ] (ص مرکب ) پربدی . || پرغوغا. پرهیاهو.
-
دعارت
لغتنامه دهخدا
دعارت . [ دَ رَ ] (از ع ، اِمص ) دعارة. خبث . فسق . فساد. شر. رجوع به دعارة شود : اذن سلطان در آن ابواب از آن پوشیده باشد تا موجب جرأت و جسارت و دعارت او نگردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 347).