کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منارة
لغتنامه دهخدا
منارة. [ م َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس به نزدیک شذونة از مرزهای سرقسطه . (از معجم البلدان ). رجوع به الحلل السندسیة شود.
-
منارة
لغتنامه دهخدا
منارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) چراغ پایه . ج ، مناور، منارات . (مهذب الاسماء). چراغ پای . (ملخص اللغات ). روشنی جای و چراغ پایه و جای اذان گفتن . ج ، مناور، منائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). موضع نور و ازآن است مناره ٔ کشتیها و چراغدان و ...
-
واژههای مشابه
-
مناره
لغتنامه دهخدا
مناره . [ م َ رَ ] (اِخ ) در بیت زیر از خاقانی ظاهراً همان منارةالقرون است که یاقوت در معجم البلدان شرحی درباره ٔ آن دارد : رانده از رحبه دواسبه تا مناره یکسره از سم گوران سر شیران هراسان دیده اند.خاقانی (در شرح منازل و مناسک راه کعبه ، دیوان چ سجادی...
-
مناره
لغتنامه دهخدا
مناره . [ م َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) منارو جوتره . و فنار. (ناظم الاطباء). نشان که در راه ازسنگ و خشت برپا کنند و در اصل لغت به معنی چراغ پایه باشد ظاهراً وجه تسمیه آن باشد که سابق برای راه یافتن مسافران چراغی بر مناره می افروختند، زیرا که در بلاد عرب...
-
مناره ٔ اسکندریه
لغتنامه دهخدا
مناره ٔ اسکندریه . [ م َ رَ / رِ ی ِ اِ ک َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) یکی از عجایب سبعه ٔ دنیای قدیم ، فانوس دریایی اسکندریه . و رجوع به اسکندریه و فار (اِخ ) (نام جزیره ) و نیز رجوع به معجم البلدان شود.
-
چل مناره
لغتنامه دهخدا
چل مناره . [ چ ِ م َ رِ ] (اِخ ) عبارت از تخت سلیمان علیه السلام است . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تخت سلیمان ، در فارس . (از ناظم الاطباء). || عمارت جمشید را نیز گویند و آن یکصدوچهل ستون بوده و بر بالای آن قصری ساخته بوده اند یکصدوشصت گز....
-
چهل مناره
لغتنامه دهخدا
چهل مناره . [ چ ِ هَِ م َ رَ ] (اِخ ) چهل منار. نام سابق تخت جمشید. (فرهنگ ایران باستان ص 130) : سیلی از چهل مناره در برگیر.سعدی (صاحبیه ).
-
پل مناره دار
لغتنامه دهخدا
پل مناره دار. [ پ ُ ل ِ م َ رَ ] (اِخ ) نام پلی به حوالی هرات . (حبیب السیر چ طهران اختتام ص 397).
-
جستوجو در متن
-
مناور
لغتنامه دهخدا
مناور. [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ منارة، یعنی جای روشنی و چراغپایه و جای اذان گفتن . (آنندراج ). ج ِ منارة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منارة شود.
-
منائر
لغتنامه دهخدا
منائر. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مَنارة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منارة شود.
-
چل منار
لغتنامه دهخدا
چل منار. [ چ ِ م َ/ م ِ ] (اِخ ) نامی که به قسمتی از خرابه های استخر (تخت جمشید) می دهند. و رجوع به چل مناره و چهل مناره شود.
-
منارةالقرون
لغتنامه دهخدا
منارةالقرون . [ م َ رَ تُل ْ ق ُ ] (اِخ ) مناره ای است در طریق مکه نزدیک واقصه که سلطان جلال الدوله ملکشاه بن الب ارسلان آن را بنا کرده ، هنگام بازگشت از مشایعت حجاج ، شکار فراوانی کردند و شاخها و سمهای آنها را درآورده در بنای این مناره به کار بردند ...
-
هاچ
لغتنامه دهخدا
هاچ . (اِ) به معنی مینار و مناره . (آنندراج از فرهنگ ترکتازان هند).