کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممضی
لغتنامه دهخدا
ممضی . [ م َ ضا ] (ع اِ) راه . (مهذب الاسماء). مَمشی . (مهذب الاسماء).
-
ممضی
لغتنامه دهخدا
ممضی . [ م َ ضی ی ] (ع ص ) گذشته شده و روان کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
ممضی
لغتنامه دهخدا
ممضی . [ م ُ ضا ] (ع ص ) رایج کرده و درگذرانیده و جایزداشته و امضاکرده . (ناظم الاطباء) : اکنون همه دانستند که قضاء حق واقع و حکم الهی ممضی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 454). بنام ایشان مجری و ممضی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 121). و امور مملکت و مصالح ولا...
-
جستوجو در متن
-
ممضا
لغتنامه دهخدا
ممضا. [ م ُ ] (ع ص ) امضاشده و تصدیق شده و رقم شده . (ناظم الاطباء). ممضی . رجوع به ممضی شود.- ممضا داشتن ؛مورد موافقت و مصدق و قابل قبول تلقی کردن و پذیرفتن .
-
ممشی
لغتنامه دهخدا
ممشی . [ م َ شا ] (ع مص ) رفتار. مشی . سیر کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) راه . (مهذب الاسماء). مَمضی . (مهذب الاسماء).
-
بلادافع
لغتنامه دهخدا
بلادافع. [ ب ِ ف ِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + دافع). دفعناشدنی . آنچه نتوان رد و دفع کرد. ردناشدنی : اکنون همه دانستند که قضاء حق واقع و حکم الهی ممضی و بلادافع. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 454).
-
ضابطة
لغتنامه دهخدا
ضابطة. [ ب ِ طَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضابط. نگاهدارنده هر شیئی را بحد خودش ، و مستعمل بمعنی قاعده و دستور. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || قاعده . دستور : و امور مملکت و مصالح بر همان طریقه و ضابطه مجری و ممضی .(جامع التواریخ رشیدی ). صاحب کشاف اصطلاحات ...
-
مقطع
لغتنامه دهخدا
مقطع. [ م ُ طَ ] (ع ص ) گشن بازمانده از گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردی که خواهش زنان ندارد. || غریب ازخانمان بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که دیوان نباشد او را. (منتهی الارب )...
-
مواجب
لغتنامه دهخدا
مواجب . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ موجب . (از ناظم الاطباء). و رجوع به موجب شود. || کشتی گاه قوم و مصارع آنها. گویند خرج القوم الی مواجبهم ؛ ای مصارعهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ موجَب . که اسم مفعول است . گویند هذا اقل مواجب الاخوة؛ ای ایسر...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل .[ اَ س َ ] (اِخ ) ویجن بن رستم کوهی طبری . ابن ندیم گوید کوهی منسوب بکوه ، جبال طبرستان است و ابن قفطی در شرح حال او آورده است : ابوسهل کوهی منجم ، فاضلی کامل و عالم به علم هیئت و صنعت آلات ارصاد بود و اشتهار او به روزگار دولت بویهیان و ایام ...
-
رقم
لغتنامه دهخدا
رقم . [ رَ ق َ ] (ع اِ) یا رَقِم . بلا و سختی . (ناظم الاطباء). سختی و بلا. (از منتهی الارب ). سختی . (مهذب الاسماء). || روزی است از روزهای تازیان . (ناظم الاطباء). یوم الرَقَم یا یوم الرَقم روزی است از روزهای عرب . (منتهی الارب ). رجوع به رَقم شود. ...