کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممسک منی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ممسک الارواح
لغتنامه دهخدا
ممسک الارواح . [ م ُ س ِ کُل ْاَ ] (ع اِ مرکب ) اسطوخودوس . موقف الارواح . (برهان قاطع، ذیل اسطوخودوس ). رجوع به اسطوخودوس و ضرم شود.
-
ممسک الاعنة
لغتنامه دهخدا
ممسک الاعنة. [ م ُ س ِ کُل ْ اَ ع ِن ْن َ ] (اِخ ) نام شکل دوازدهم از شکل شمالی بصورت مردایستاده به یک دست تازیانه و به دست دیگر عنان اسب و کواکبش چهارده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔ شمالی و آن را به صورت مردی توهم ک...
-
ممسک الایاسر
لغتنامه دهخدا
ممسک الایاسر. [ م ُ س َ کُل ْ اَ س ِ ] (ع ص مرکب ) سپیدی دست و پای اسب از سوی چپ . رجوع به ممسک الایامن شود.
-
ممسک الایامن
لغتنامه دهخدا
ممسک الایامن . [ م ُ س َ کُل ْ اَ م ِ ] (ع ص مرکب ) از انواع تحجیل (سپیدی دست و پای اسب ) است و اگر تحجیل در سوی راست باشد ممسک الایامن مطلق الایاسر گویند و اگر بالعکس باشد ممسک الایاسر مطلق الایامن . (از صبح الاعشی ج 2 ص 20).
-
ممسک الحوامل
لغتنامه دهخدا
ممسک الحوامل . [ م ُ م َس ْ س َ کُل ْ ح َ م ِ ] (ع اِ مرکب ) دوای مسک . ممسک در مفردات اسطوخودوس و در مرکبات سوطیرا است و از فوائد آن نگهداری جنین است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 211 و 333، ذیل سوطیرا و ذیل ممسک ).
-
ممسک العنان
لغتنامه دهخدا
ممسک العنان . [ م ُ س ِ کُل ْ ع ِ ] (اِخ ) ممسک الاعنه را ممسک العنان نیز گویند. (ترجمه ٔ صورالکواکب عبدالرحمن صوفی چ بنیاد فرهنگ ص 82). رجوع به ممسک الاعنة شود.
-
جستوجو در متن
-
تالمکهارا
لغتنامه دهخدا
تالمکهارا. [ م َ ک َ ] (هندی ، اِ) دوای مشهور هندی است . (الفاظ الادویه ). هندی است و عوام «تال مکهانا» و بزبان بنگاله «کلیاکهارا» نامند. ماهیت آن : تخمی است پهن ، اندک طولانی ، ریزه ،اغبر، اندک براق و لعابی مانند تودری و گیاه آن بقدر ذرعی و شاخهای ب...
-
جان
لغتنامه دهخدا
جان . (اِ) بقول هوبشمان از کلمه ٔ سانسکریت ذیانه (فکر کردن ) است . و بقول مولر و یوستی جان با کلمه ٔ اوستائی گیه (زندگی کردن ) از یک ریشه است ولی هوبشمان آنرا صحیح نمیداند. در پهلوی گیان شکل قدیمتر و جان شکل تازه تلفظ جنوب غربی است . و در کردی و بلوچ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آن یکی از چهار عنصر قدماست و به عربی آن را ماء و بلال خوانند. و ابوحیّان و ابوالحیوة و ابوا...