کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممسوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممسوس
لغتنامه دهخدا
ممسوس . [ م َ ] (ع ص ) دل بشده . (مهذب الاسماء). دیوانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مجنون . (یادداشت مرحوم دهخدا). || سوده شده . (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
ممصوص
لغتنامه دهخدا
ممصوص . [ م َ ] (ع ص ) وظیف ممصوص ؛ خردگاه باریک دست و پای ستور. (منتهی الارب ). خردگاه نازک . (از اقرب الموارد). لنگ باریک . (شرح قاموس ).
-
جستوجو در متن
-
دست زده
لغتنامه دهخدا
دست زده . [ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به چنگ گرفته . || فتح شده . || بیخته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به دست زدن شود. || ربوده شده . (ناظم الاطباء). || مس کرده . مس شده . ممسوس : از علوم شرع بی بهره مانده ، مشتی جاهل دست زده ٔ شیطان . (اسرارالتوحی...
-
دلشده
لغتنامه دهخدا
دلشده . [ دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عاشق . شیفته . گرفتار به عشق . عاشق صادق . (آنندراج ) : سوی خانه شد دختر دلشده رخان معصفر به خون آژده . فردوسی .به یزدان گرفتند هردو پناه هم آن دلشده ماه و هم پیشگاه . فردوسی .مردمان گویند این دلشده ٔ کیست بروک...