کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممزوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممزوج
لغتنامه دهخدا
ممزوج . [ م َ ] (ع ص ) آمیخته شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آمیخته . مخلوط.(از ناظم الاطباء). با هم آمیخته . درهم : گفتم ز کیست چرخ بدآمیزش مزاج گفتا ز نور خور شد ممزوج و بارور. ناصرخسرو. || شرابی که با گلاب یا به دیگر عرق بارِد آمیخته باشند. (غیا...
-
واژههای مشابه
-
باده ٔ ممزوج
لغتنامه دهخدا
باده ٔ ممزوج . [ دَ / دِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب که گلاب یا آب و مانند آن در آن آمیخته باشد. میرزا صائب راست : عالمی را کرد بیخود آن دو لعل آبدارباده ٔ ممزوج چندین نشأه هم میداشته ست ؟(از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
شیرقهوه
لغتنامه دهخدا
شیرقهوه . [ ق َهَْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) قهوه ٔ دم کرده ٔ آمیخته با شیر. شیر آمیخته به قهوه ٔ مایع.شیر ممزوج به قهوه . (یادداشت مؤلف ). || رنگی چون رنگ شیر ممزوج به قهوه . (یادداشت مؤلف ).- شیرقهوه ای ؛ رنگی به رنگ شیر ممزوج با قهوه . به رنگ شیر آمی...
-
گل آهک
لغتنامه دهخدا
گل آهک . [ گ ِ هََ ] (اِ مرکب ) گل ممزوج به آهک .
-
لوشاب
لغتنامه دهخدا
لوشاب . (اِ مرکب ) آب ممزوج با لوش . لوشابه . آب لای ناک .
-
پادو
لغتنامه دهخدا
پادو. (اِ) (فرانسوی ، اِ) روبان و نوار ممزوج از پنبه و ابریشم .
-
درهم آمیختن
لغتنامه دهخدا
درهم آمیختن . [ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن . ممزوج کردن . || مخلوط شدن . ممزوج شدن . املاس ؛ درهم آمیختن تاریکی . ملابسة؛ درهم آمیختن کار. (از منتهی الارب ). اعتکار؛ درهم آمیخته شدن تاریکی .
-
درهم سرشتن
لغتنامه دهخدا
درهم سرشتن . [ دَ هََ س ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آغشته کردن . مخلوط کردن . ممزوج ساختن .
-
درهم آمیخته
لغتنامه دهخدا
درهم آمیخته . [ دَهََ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مخلوط. ممزوج . لَجلَج : غاغة، غوغاء؛ مردم بسیار درهم آمیخته . (منتهی الارب ).
-
قطیب
لغتنامه دهخدا
قطیب . [ ق َ ] (ع ص ) آمیخته . ممزوج : شراب قطیب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
مزج کردن
لغتنامه دهخدا
مزج کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلط کردن . مخلوط کردن . ممزوج کردن .در آمیختن . آمیختن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مصفق
لغتنامه دهخدا
مصفق . [ م ُ ص َف ْ ف َ ] (ع ص ) شراب ممزوج . (آنندراج ). می باآب آمیخته . (مهذب الاسماء).
-
برآمیختن
لغتنامه دهخدا
برآمیختن . [ ب َ ت َ] (مص مرکب ) ممزوج کردن . مخلوط کردن . آمیختن . درهم کردن . تخلیط. (دهّار). اختلاط. رجوع به آمیختن شود.