کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممتنع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممتنع
لغتنامه دهخدا
ممتنع. [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) شیر توانای غالب .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیر نیرومندچیره . (از اقرب الموارد). || قوی گشته . (ناظم الاطباء). قوی گردنده . (آنندراج ). || شاهق . بلند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || بازداشته . (ناظم الاطباء). ...
-
واژههای مشابه
-
سهل و ممتنع
لغتنامه دهخدا
سهل و ممتنع. [ س َل ُ م ُ ت َ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح بدیع) آن است که ربط کلام و سیاق آسان نماید، اما مانند آن هر کس نتواند گفت بسبب سلاست و جزالت و گنجانیدن معانی بسیار در الفاظ اندک . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 766). قطعه ای (شعر یا ن...
-
جستوجو در متن
-
ممتنعة
لغتنامه دهخدا
ممتنعة. [ م ُ ت َ ن ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث ممتنع. ج ، ممتنعات . و رجوع به ممتنع شود.
-
نابایا
لغتنامه دهخدا
نابایا. (ص مرکب ) مقابل بایا. ممتنع. مقابل واجب . || غیرضروری .
-
زاور فرتاش
لغتنامه دهخدا
زاور فرتاش . [ وَ ف َ ] (ص مرکب ) ممتنعالوجود را گویند چه زاور بمعنی ممتنع و فرتاش بمعنی وجود باشد. (برهان قاطع). محال و ممتنع الوجود. (ناظم الاطباء).
-
نشدنی
لغتنامه دهخدا
نشدنی . [ ن َ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) ناشدنی . محال . ممتنع. ناممکن . (یادداشت مؤلف ). مقابل شدنی . رجوع به شدنی شود.
-
نامفروق
لغتنامه دهخدا
نامفروق . [ م َ ] (ص مرکب )چیزی که تفریق و جدائی آن ممتنع باشد. غیرقابل تفریق . تقسیم ناشده . (ناظم الاطباء). جدانا شده . نامفروز.
-
نشد
لغتنامه دهخدا
نشد. [ ن َ ش ُ ] (مص مرخم ) نشدن . ناشدن .- امثال :کار نشد ندارد ؛ همه کاری ممکن است . هیچ کاری ممتنع و محال نیست . (یادداشت مؤلف ).
-
ناشو
لغتنامه دهخدا
ناشو. [ ش َ / ش ُ شُو ] (نف مرکب ) ناشونده . محال . ممتنع. (آنندراج ) (انجمن آرا). آنکه وجود ندارد. محال . غیرممکن . (ناظم الاطباء).
-
نامحال
لغتنامه دهخدا
نامحال . [ م ُ ] (ص مرکب ) ممکن . که شدنی و امکان پذیر است . مقابل محال ، به معنی ممتنع و ناممکن و ناشدنی : فسانه باک ندارد ز نامحال و محال .عنصری .
-
آبی
لغتنامه دهخدا
آبی . (ع ص ) سرکش . نافرمان . بی فرمان . بازایستنده . انکارکننده . ممتنع. اَبی . آنکه سر باززند از. مکروه دارنده . کارِه ْ. || آن گشن که بول بوید. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) آبی اللحم الغفاری ؛ نام صحابی که گوشت را ناخوش داشتی .
-
مستنکف
لغتنامه دهخدا
مستنکف . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) استکبارکننده و متکبر. (از اقرب الموارد). || امتناع کننده از روی ابا و استکبار. (از اقرب الموارد). ممتنع. آبی . نه گوینده . و رجوع به استنکاف شود.
-
واجب لذاته
لغتنامه دهخدا
واجب لذاته . [ ج ِ ب ِ ل ِ ت ِه ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر واجب لغیره ، موجودی که عدمش ممتنع است . چنان امتناعی که وجودش از دیگری نیست بلکه از نفس ذات اوست هرگاه وجوب وجود لذاته باشد واجب لذاته خوانده میشود و اگر لغیره باشد واجب لغیره نام دار...