کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممتلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممتلی
لغتنامه دهخدا
ممتلی ٔ. [ م ُ ت َ ل ِءْ ] (ع ص ) پرشده . (ناظم الاطباء). پر. آگنده . رجوع به امتلاء و ممتلی شود.
-
ممتلی
لغتنامه دهخدا
ممتلی . [ م ُ ت َ ] (از ع ، ص ) پر. آگنده . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). پر. لبالب . آگنده . (از ناظم الاطباء). انباشته . مَلاَّن : اندر خریف دماغ از رطوبتهای فزونی ممتلی گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خاصه اگر رگهای زیر زبان ممتلی و کشیده باشد. (ذ...
-
جستوجو در متن
-
پریده
لغتنامه دهخدا
پریده . [پ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) پرشده . مملو. ممتلی . انباشته .
-
حذفرة
لغتنامه دهخدا
حذفرة. [ ح َ ف َ رَ ] (ع مص ) پر کردن . انباشتن . مملو کردن . (از منتهی الارب ). ممتلی گردانیدن .
-
فعمل
لغتنامه دهخدا
فعمل . [ ف َ م َ ] (ع ص ) پر و آکنده از بازو و خنور. (منتهی الارب ). ممتلی . (اقرب الموارد).
-
ممتلیة
لغتنامه دهخدا
ممتلیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) تأنیث ممتلی . پر. آگنده . || زن آگنده گوشت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
برآکندن
لغتنامه دهخدا
برآکندن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انباشتن . پر کردن . ممتلی ساختن . رجوع به آکندن شود.
-
قیپ
لغتنامه دهخدا
قیپ . (ص ) پر. ممتلی . (فرهنگ فارسی معین ). قوطی از سیگار قیپ است . (فرهنگ فارسی معین از یکی بود یکی نبود چ 2 ص 123).
-
مکتوتب
لغتنامه دهخدا
مکتوتب . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) برآماسیده ٔ پُر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). برآماسیده و پر و ممتلی . (ناظم الاطباء).
-
پر و پیمان
لغتنامه دهخدا
پر و پیمان . [ پ ُ رُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) خانه ٔ پر و پیمان ؛ دارای آذوقه ٔ بسیار. انباری پر و پیمان ؛ انباری پرآذوقه و ممتلی .
-
خوثاء
لغتنامه دهخدا
خوثاء. [ خ َ ] (ع ص ) زن ممتلی . (منتهی الارب ). || زن مأنوس . زن مألوف . || زن فروهشته شکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
نهاء
لغتنامه دهخدا
نهاء. [ ن َه ْءْ ] (ع مص ) نیم پز گردیدن گوشت .نهائة. نهوء. نهاوة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).نهوئة. (منتهی الارب ). فهو نهی ٔ . || پر گردیدن . (منتهی الارب ). ممتلی شدن . (از اقرب الموارد) .
-
غاص
لغتنامه دهخدا
غاص . [ غاص ص ] (ع ص ) صفت مشبهه از غص . ممتلی . پر. انباشته . آکنده . مجلس غاص باهله ، مجلسی پر مردمان . منزل غاص بالقوم ؛ جای پر از قوم . (منتهی الارب ). || آنکه به گلویش چیز درماند. (آنندراج ).
-
دسام ویوسان
لغتنامه دهخدا
دسام ویوسان . [ دِم ِ ی ُ ] (اِ مرکب ) دسام ویوسنس . در تشریح ، غشاء بسیار نازکی است که فاصله ٔ میان دنباله های مغز کوچکی فوقانی را ممتلی نموده و درآن دیده می شود. (از جواهرالتشریح میرزاعلی ص 776).