کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممالة
لغتنامه دهخدا
ممالة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) تأنیث ممال . اماله شده ، چنانکه مدید و اعتمید مماله ٔ مداد و اعتماد است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ممال و اماله شود.
-
واژههای مشابه
-
مماله
لغتنامه دهخدا
مماله . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) ممالة: بخلاف لفظ کتاب و حساب و عتاب و امثال آن که هرچند در استعمال پارسی این کلمات البته مماله در لفظ آرند. (المعجم چ دانشگاه ص 234). رجوع به ممال و ممالة شود.
-
جستوجو در متن
-
حرث
لغتنامه دهخدا
حرث . [ ح َ رِ ] (اِخ ) مماله ٔ حارث . رجوع به حارث شود.
-
جلبیب
لغتنامه دهخدا
جلبیب . [ ج ِ ] (از ع ، اِ) مماله ٔ جلباب : شب عشاق لیلةالقدر است چون برون آوری سر از جلبیب . رودکی .رجوع به جلباب شود.
-
حجیج
لغتنامه دهخدا
حجیج . [ ح َج ْ جی ] (اِخ ) مماله ٔ حجاج : اژدها یک لقمه کرد آن گیج راسهل باشد خون خوری حجیج را.مولوی .
-
استیفی
لغتنامه دهخدا
استیفی . [ اِ ] (از ع ، مص ) مماله ٔ استیفا : از سواد و بیاض دفتر تومی کند حظ خویش استیفی .سیف اسفرنگ .
-
ایمین
لغتنامه دهخدا
ایمین . (ع اِ) مماله ٔ آمین . (یادداشت به خط مؤلف ). || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
لحیف
لغتنامه دهخدا
لحیف . [ ل ِ ](ع اِ) مماله ٔ لحاف . رجوع به لحاف شود : لحیفی برافکند بر پشت بوردرآمد بزین آن تن پیل زور. نظامی .پذیره شده شورش جنگ رالحیفی برافکند شبرنگ را.نظامی .
-
استغنی
لغتنامه دهخدا
استغنی . [ اِ ت ِ ] (از ع ، مص ) مماله ٔ استغناء : گل زرد و گل دورو گل سرخ و گل نسرین ز درد و داغ دادستند ما را خط استغنی .منوچهری .
-
استهزی
لغتنامه دهخدا
استهزی . [ اِ ت ِ ] (از ع ، مص ) مماله ٔ استهزاء : نبود با ودیعت استحقارنبود با شریعت استهزی . ابوالفرج .همی کند هنرش بر زمانه استخفاف همی کند نسبش بر ستاره استهزی .ادیب صابر.
-
یک رکیبی
لغتنامه دهخدا
یک رکیبی . [ ی َ / ی ِ رِ ] (حامص مرکب ) مماله ٔ یک رکابی . کنایه از پای فشاری و ثبات قدم است . (یادداشت مؤلف ). کنایه از مستعد کاری شدن بود. (انجمن آرا) : کز این بیش بر دلفریبی مباش به ناراستی یک رکیبی مباش . نظامی .|| (ص نسبی ، اِ مرکب ) رفیق و هم...
-
آزیر
لغتنامه دهخدا
آزیر. (اِمص ، اِ) مماله ٔ آزار : در جهان چندانکه خواهی بیشمارنیستی ّ و محنت و آزیر هست وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس نفرت آهو و خشم شیر هست . انوری .|| (ص ) آژیر. || (اِ) حوض . برکه . تالاب . اسطخر. || غلبه . زیادتی . || بانگ و فریاد. (برهان ).
-
حجیز
لغتنامه دهخدا
حجیز. [ ح ِ ] (اِخ ) مماله ٔ حجاز. رجوع بحجاز شود : چنین داد پاسخ که اندر حجیزورا دزد برده ست بی مر جهیز. فردوسی .بهند آمدم بعد از آن رستخیزوز آنجا براه یمن تا حجیز. سعدی .تا خود کجا رسد بقیامت نماز من من روی در تو و همه کس روی درحجیز. سعدی .شاهدان م...