کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مماطله کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پشت گوش انداختن
لغتنامه دهخدا
پشت گوش انداختن . [ پ ُ ت ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دیر انجام کردن . مماطله کردن . بسپوختن . سپوزکاری کردن .
-
دست دست کردن
لغتنامه دهخدا
دست دست کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلل کردن . طول دادن . اهمال کردن . به طفره وقت گذراندن . انجام دادن کاری را عمداً به درازا کشاندن . این دست آن دست کردن . مماطله کردن .
-
مداعکة
لغتنامه دهخدا
مداعکة. [ م ُ ع َ ک َ ] (ع مص ) به شدت مخاصمه کردن . (از اقرب الموارد). ستیزه کردن . منازعه کردن . (ناظم الاطباء). || مماطله . (متن اللغة). || خشمناک کردن و گول شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به دعک شود.
-
سپوزگاری
لغتنامه دهخدا
سپوزگاری . [ س ِ / س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) عمل سپوزگار. مماطله . دفعالوقت کردن . || عمل فروکردن بزور و عنف .
-
دول
لغتنامه دهخدا
دول . [ دَ وَ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) مماطله . تأخیر در اجرای امری .- دَول دادن ؛ ازسر باز کردن و بتأخیر انداختن امری و از زیر آن دررفتن و شانه خالی کردن .
-
مدالکة
لغتنامه دهخدا
مدالکة. [ م ُ ل َ ک َ ](ع مص ) دارادار نمودن حق کسی را. (از منتهی الارب ). حق کسی مدافعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مماطلة کردن . (متن اللغة) (اقرب الموارد). فهو مدالک . || الحاح و پافشاری کردن در تقاضا. (از متن اللغة).
-
محاج
لغتنامه دهخدا
محاج . [ م ِ ] (ع مص ) دیر داشتن وام و تأخیر کردن در آن . مماحجة. (منتهی الارب ). مماطله . و درنگی نمودن در ادای دین و تأخیر کردن . (ناظم الاطباء). دیر داشتن وام به چیزی را و تأخیر کردن . (آنندراج ).
-
دس دس کردن
لغتنامه دهخدا
دس دس کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول شیرخوارگان ، چپه زدن . چپک زدن . || دست دست کردن . طول دادن . به تعویق افکندن . وقت سپوختن . مماطله کردن . اهمال کردن بعمد. قاصداً انجام دادن کاری را بدرازا کشاندن .
-
مدافعة
لغتنامه دهخدا
مدافعة. [ م ُ ف َ ع َ ] (ع مص ) دارادار کردن حق کسی را. (صراح چ تهران ص 198 ذیل مدخل دفع، از یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مماطله نمودن . (ناظم الاطباء). مماطله کردن به حق کسی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || از کسی دفعکردن . (ت...
-
مماعکة
لغتنامه دهخدا
مماعکة. [ م ُ ع َ ک َ] (ع مص ) درنگی کردن در ادای وام . (از ناظم الاطباء). مماطلة. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
-
دول دادن
لغتنامه دهخدا
دول دادن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام دفعالوقت کردن . مماطله . امروز و فردا کردن . سرگرداندن . سردواندن . سرپیچاندن . دفع دادن . به دفع دادن . به دفعالوقت گذرانیدن خواهش کسی را. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دول شود.
-
دفع دادن
لغتنامه دهخدا
دفع دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) پس انداختن . به دیر گذاشتن . امروز و فردا کردن . دورسپوزی . سپوزکاری کردن . مغزیدن . مماطله کردن . تعلل کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : لشکر همه در سلاح رفتند و با فیلان به در شهر پریان رفتند. و اراقیت دفع میداد تا دیوا...
-
مماحجة
لغتنامه دهخدا
مماحجة. [ م ُ ح َ ج َ ] (ع مص ) درنگی نمودن در ادای وام و تأخیر کردن . (از ناظم الاطباء). مِحاج . (منتهی الارب ). دیر داشتن وام را و تأخیر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مماطله . (از اقرب الموارد). این دست آن دست کردن در پرداخت وام .
-
مجارة
لغتنامه دهخدا
مجارة. [ م ُ جارْ رَ ] (ع مص ) با کسی ننگ ونبرد کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برابری کردن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || دیر داشتن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مماطله کردن و منه الحدیث «لا تجار اخاک ولاتشاره » (...
-
گربه رقصاندن
لغتنامه دهخدا
گربه رقصاندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] (مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن . کاری را به تأخیر انداختن . تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی . تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست . گربه رقصانی . گربه رقصانی کردن .