کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملکية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملکیه
لغتنامه دهخدا
ملکیه . [ م َ ل َ کی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات اﷲ علیهما. (ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). طایفه ای است از نصاری و به علت پیروی از مَلِک چنین لقبی یافتند. واحد آن مَلَکی ّ است و عامه مِلکی ّ و مِلکیّه نامند و آن ...
-
ملکیه
لغتنامه دهخدا
ملکیه . [ م َ ل َ کی ی َ ] (ع ص نسبی ) قوه ٔ ملکیه ؛ قوه ٔ عاقله . قوه ٔ ناطقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به قوه ٔ عاقله ذیل ترکیب های قوه شود.
-
ملکیة
لغتنامه دهخدا
ملکیة. [ م َ ل َ کی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث مَلَکی . (اقرب الموارد). رجوع به ملکی شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوعزه
لغتنامه دهخدا
ابوعزه . [ اَ ع َزْ زَ ] (اِخ ) اسقف ملکیّه در حرّان . او راست : کتابی که در آن بر اسطوروس رئیس طعن کندو جماعتی این کتاب را نقض کرده اند. (ابن الندیم ).
-
ملکی
لغتنامه دهخدا
ملکی . [ م َ ل َ کی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به مَلِک ، و مَلَکیة تأنیث آن . (از اقرب الموارد). هرگاه اسم منسوب الیه ثلاثی و مکسورالعین باشد عین الفعل چنین اسمی در نسبت مفتوح گردد، مانند مَلَکی منسوب به مَلِک . (از مقدمه ٔ المنجد). رجوع به مدخل بعد شود...
-
اسطورس رئیس
لغتنامه دهخدا
اسطورس رئیس . [ ] (اِخ ) ابن الندیم گوید: ابوعزه اسقف ملکیه را کتابی است در طعن بر اسطورس و جماعتی بر این کتاب نقض نوشته اند. ابن ابی اصیبعه نام او را جزو اطبائی که در دوره ٔ فترت بین اسقلبیوس و غورس میزیسته اند آورده است . (عیون الانباء ج 1 ص 22).
-
نفس ملکی
لغتنامه دهخدا
نفس ملکی . [ ن َ س ِم َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس مطمئنه . روحی که متصف به صفات حمیده بود. (ناظم الاطباء). نفوس فرشتگان و اهل عصمت را که از هواهای نفسانی و وساوس شیطانی در امان اند نفس ملکی گوید و نفوس اولیأاﷲ را که در مرتبه ٔ علم به کمال مم...
-
ملکانیه
لغتنامه دهخدا
ملکانیه . [ م َ نی ی َ ] (اِخ ) قومی است از نصاری که مریم علیهاالسلام را به خدایی منسوب کنند. (آنندراج ). نام گروهی از ترسایان . (ناظم الاطباء). طایفه ای از نصاری منسوبند به ملکاء که بر تمامت روم مستولی شد و ایشان گویند مسیح دو جوهر دارد یکی لاهوتی و...
-
ملکائیه
لغتنامه دهخدا
ملکائیه . [ م َ ئی ی َ ] (اِخ ) گروهی از ترسایان پیروان عقاید رسمی قسطنطنیه که در ممالک اسلامی نیز می زیستند و نام ملکائیه از ملک به معنی پادشاه مأخوذ است وچون به عیسویان روم شرقی به علت یگانگی مذهب تمایل داشتند در نزد مسلمانان مورد سؤظن بودند. صاح...
-
جوزة
لغتنامه دهخدا
جوزة. [ ج َ زَ] (ع اِ) واحد جوز. (مهذب الاسماء). یکی جوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یک گردو. رجوع به جوز شود.- جوزه ٔ مطلقه ؛ واحد وزن معادل نه درخمی و نزد بعضی مساوی چهار مثقال . (رساله ٔ مقداریه ، فرهنگ ایران زمین 10:4001 ص 470) (فرهنگ فارسی ...
-
ملکی
لغتنامه دهخدا
ملکی . [ م َ ل َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به ملک ، یعنی فرشته . (ناظم الاطباء). فرشته ای . چون فرشتگان . درخور فرشتگان . مَلَکیة : همتهای فلکی بینمش سیرتهای ملکی بینمش . منوچهری .ذات او راست صفات ملکی و بشری که به سیرت ملک است او و به صورت ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (پاشا) مصطفی الفلکی (1240 - 1319 هَ . ق .). وی علوم ریاضی را در پاریس آموخت و حکومت مصر او را واداشت تا مکانیک عملی را برای آلات رصدیه بیاموزد و او چون به مصر بازگشت متولی مرصد فلکی و نظارت مدرسه ٔ مهندسخانه و مدرسه ٔ مساحةالخ...
-
عاقلة
لغتنامه دهخدا
عاقلة. [ ق ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث عاقل . ج ، عاقلات و عَواقل . رجوع به عاقل شود. || زن مشاطه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عاقلة الرجل ؛ خویشان و نزدیکان مرد کشنده ٔ غیر مکلف (بخاطر سفاهت یا عدم بلوغ و غیره ) که دیت بر ایشان قسمت کنند. (منتهی الارب )...
-
استانبول
لغتنامه دهخدا
استانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم است . موقع و تقسیمات این شهر باعظمت از چهار قسمت عمده تشکیل شده :1 - خود استانبول و ایّوب...