کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملوک الطوایفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گوارش ملوک
لغتنامه دهخدا
گوارش ملوک . [ گ ُ رِ ش ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیخ ودیگران آن را به سیدالادویه و داروی سال ترجمه کرده اند زیرا تا یک سال به کار برده نشود سودش ظاهر نمیشود ولی عمل آن بدون شرط و بدون توجه به مزاج و جز آن است ، بلکه این گوارش بنفسه مفید است ....
-
ابناء ملوک
لغتنامه دهخدا
ابناء ملوک . [ اَ ءِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاهزادگان .
-
ملوک طوایف
لغتنامه دهخدا
ملوک طوایف . [ م ُ ک ِ طَ ی ِ ] (اِخ ) ملوک الطوایف : کنون ای سراینده فرتوت مردسوی گاه اشکانیان بازگرد...بزرگان که از تخم آرش بدنددلیر و سبکسار و سرکش بدندبه گیتی به هر گوشه ای بر یکی گرفته ز هر کشوری اندکی چو بر تختشان شاد بنشاندندملوک طوایف همی خوا...
-
ملوک الطوایف
لغتنامه دهخدا
ملوک الطوایف . [ م ُ کُطْ طَ ی ِ ] (اِخ ) نویسندگان قرون اول اسلامی ، دوره ٔ حکومت اشکانیان و دوره ٔ ماقبل آن یعنی دوره ٔ سلوکیه را ملوک الطوایف نامیده اند. پیرنیا در تاریخ ایران باستان آرد: مورخان و نویسندگان قرون اول اسلامی از ایرانی و عرب اطلاعات ...
-
ملوک ستای
لغتنامه دهخدا
ملوک ستای . [ م ُ س ِ ] (نف مرکب ) ملوک ستاینده . ستایشگرملوک . مدح کننده ٔ پادشاهان . مداح سلاطین : همی ستود نداند ترا چنانکه تویی زبان مادح و اندیشه ٔ ملوک ستای . فرخی .ستوده ای که گرامی تر از ستایش اوسخن به هم نکند خاطر ملوک ستای . فرخی .از فارسی ...
-
ملوک طبع
لغتنامه دهخدا
ملوک طبع. [ م ُ طَ ] (ص مرکب ) آنکه سرشت شاهان دارد. منیعالطبع. بلندهمت : در این زمین که تو هستی ملوک طبعانندکه ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش .سعدی .
-
ملوک فریب
لغتنامه دهخدا
ملوک فریب . [ م ُ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) ملوک فریبنده . آنکه پادشاهان را فریفته ٔ خود کند. مفتون کننده ٔ شاهان : گل صدبرگ و مشک و عنبر و سیب یاسمین سپید و مورد بزیب این همه یکسره تمام شده ست نزد تو ای بت ملوک فریب .رودکی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا...
-
ملوک وار
لغتنامه دهخدا
ملوک وار. [ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ملوکانه . شاهانه . در خور شاهان : رده های ملوک وار سره مرغ و ماهی و گوسفند و بره .نظامی .
-
غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم
لغتنامه دهخدا
غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم . [ غ ُ رَ رُ اَرِ م ُ کِل ْ ف ُ س ِ وَ ی َ رِ هَِ ] (اِخ ) از جمله ٔ کتابهای نفیس که مربوط به تاریخ سلاطین ایران و شرح احوال آنان است و در سنه ٔ 1900 م . به تصحیح و ترجمه ٔ ه-. زوتنبرگ در پاریس به طبع رسیده است . این کتا...
-
جستوجو در متن
-
خان خانی
لغتنامه دهخدا
خان خانی . (حامص مرکب ) ملوک الطوایفی . رجوع به ملوک الطوایفی شود. || هرج و مرج .
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) المستنصر. پادشاه پنجم از ملوک موحدین که در مغرب حکمرانی داشتند،پسر و جانشین محمد الناصر بود. در تاریخ 610 هَ . ق . در 16سالگی جانشین پدر شد. طالب هوا و هوس بود. زمام امور کشور را به دست ابن جامع حاجب خود و چند تن از مشایخ موحدین...
-
گئو
لغتنامه دهخدا
گئو. [ گ َ ءُ ] (اِ) در اوستایی بمعنی گاو است . رجوع به گاو و رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 80 شود. || محل سکنای چند عشیره یا قبیله را در قدیم گئو می نامیدند: ... شکل حکومت در این ازمنه ملوک الطوایفی است : از چند خانواده تیره ای تشکیل میشد و مسکن آن د...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِخ ) سلسله ای از پادشاهان چین که از 221 ق . م . تا 207 ق .م . حکمفرمائی کرد. این سلسله از مردمی به نام چین نام گرفته است که در 318 ق .م . از شمال غربی چین به دشت ثروتمند سچوان سرازیر شدند. چین ها پس از تجزیه ٔ دولت چو قدرت یافتند و در حکومت چ...
-
ویس
لغتنامه دهخدا
ویس . (اِ) در اوستایی به معنی ده و قریه است . ده و طایفه و قبیله : میر ویس ؛ بزرگ قبیله . در زمان ساسانیان شاهزادگان را ویسپهر [ ویسپور ] یعنی زاده ٔ خانواده ٔ بزرگ مینامیدند. (فرهنگ شاهنامه ). شکل حکومت در ایران قدیم ملوک الطوایفی بود، از چند تیره ع...