کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملهوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملهوز
لغتنامه دهخدا
ملهوز. [ م َل ْ ] (ع ص ) مرد استواراندام آگنده گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیاه سپیدموی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه مویهای وی سیاه سپید شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || داغ کرده بر تندی زی...
-
واژههای همآوا
-
ملحوظ
لغتنامه دهخدا
ملحوظ. [ م َ ] (ع ص ) به دنباله ٔ چشم نگریسته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مأخوذ ازتازی ، ملاحظه شده به طور تأمل و غوررسی و تعمق . || نگریسته شده از روی مهربانی و محبت و شفقت . (ناظم الاطباء) : اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ ...
-
جستوجو در متن
-
داغ کرده
لغتنامه دهخدا
داغ کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از داغ کردن : ملهوز؛ داغ کرده بر تندی بناگوش .(منتهی الارب ). || بنده . غلام : دشمنش داغ کرده ٔ زحل است از سعادت چه رونقش دانند.خاقانی (دیوان چ سجادی ص 486).