کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملمع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملمع
لغتنامه دهخدا
ملمع. [ م ِ م َ ] (ع اِ) بال مرغ و هما ملمعان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بال مرغ . (ناظم الاطباء).
-
ملمع
لغتنامه دهخدا
ملمع. [ م ُ ل َم ْ م َ ] (ع ص ) اسب ابرش و چپار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسب و جز آن که در بدنش خالها و لکه هایی مخالف رنگ اصلی بدن آن باشد. (از اقرب الموارد). || روشن کرده شده و درخشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :...
-
ملمع
لغتنامه دهخدا
ملمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) خدّ ملمع؛ روی درخشان . (از اقرب الموارد).
-
ملمع
لغتنامه دهخدا
ملمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) گوسپند که دنب بردارد تا آبستنی وی معلوم گردد. مُلِمعة. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). گوسپند و یا ماده شتری که دنب بالا دارد تا آبستنی وی نمایان گردد. (ناظم الاطباء). خری آبستنی بدیده . (مهذب الاسماء). || پستان کرده و سرپست...
-
جستوجو در متن
-
ملمعات
لغتنامه دهخدا
ملمعات . [ م ُ ل َم ْ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملمعة، تأنیث ملمع. رجوع به ملمعة و ملمع (معنی پنجم ) شود.
-
ملمعة
لغتنامه دهخدا
ملمعة. [ م ُم ِ ع َ ] (ع ص ) مُلْمِع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به ملمع شود. || زمینی که در آن پاره ای از گیاه خشک باشد. (ناظم الاطباء).
-
ملمعه
لغتنامه دهخدا
ملمعه . [ م ُ ل َم ْ م َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ملمع. رجوع به ملمع شود : قطعه ٔ ملمعه ٔ صاحب دیوان ممالک مد اﷲ فی عمره مداً که ... (جهانگشای جوینی ).
-
گمار
لغتنامه دهخدا
گمار. [ گ ُ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ملمع هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
-
قلب اندود
لغتنامه دهخدا
قلب اندود. [ ق َ اَ ] (ن مف مرکب ) زری که در میانه ٔ او مس یا روی بود و بالای آن ملمع یا طلای نقره باشد. (آنندراج ).
-
مولع
لغتنامه دهخدا
مولع. [ م ُ وَل ْ ل َ ] (ع ص ) ملمع و پیسه . (ناظم الاطباء). پیسه . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).
-
مربد
لغتنامه دهخدا
مربد. [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ) خاکسترگون . (منتهی الارب ). ملمع به سیاهی و سفیدی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
ملمعان
لغتنامه دهخدا
ملمعان . [ م ِ م َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو بال مرغ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملمع شود.
-
زرکوفت
لغتنامه دهخدا
زرکوفت . [ زَ ] (ن مف مرکب ) ملمع. (ناظم الاطباء). زرکوبی شده . چیزی که روی آن را تذهیب کرده باشند زینت را : شدم عذرگویان بر شخص عاج به کرسی زرکوفت بر تخت ساج .سعدی (بوستان ).
-
روی پوش
لغتنامه دهخدا
روی پوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) روپوش . آنچه روی را بپوشد. (یادداشت مؤلف ). روپوش و برقع. رجوع به روپوش شود. || لباس که بر زبر دیگر جامه ها پوشند. || پرده . || ملمع. || مطلا. || کسی که ظاهر و باطن وی یکی نباشد. (ناظم الاطباء).