کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملعقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملعقه
لغتنامه دهخدا
ملعقه . [ م ِ / م َ ع َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) کفچه ٔ آهنی را گویند و در خراسان ملاقه خوانند . (برهان ). مأخوذ از تازی ، کمچه و ملاغه و قاشق فلزی و قاشق . (ناظم الاطباء). چمچه و قاشق آهنی . (غیاث ). و رجوع به ملاقه و ماده ٔ قبل شود. || (اصطلاح طب )...
-
واژههای مشابه
-
ملعقة
لغتنامه دهخدا
ملعقة. [ م ِ ع َ ق َ ] (ع اِ) کفچه ٔ طعام . ج ، ملاعق . (مهذب الاسماء). کفچه . (دهار). کبچه و آنچه به وی لیسند. ج ، ملاعق . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چمچه و کمچه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
ملعقه تراش
لغتنامه دهخدا
ملعقه تراش . [ م ِ / م َ ع َق َ / ق ِ ت َ ] (نف مرکب ) قاشق تراش . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
ملاقح
لغتنامه دهخدا
ملاقح . [ م َق ِ ] (ع ص ، اِ) بادها که آبستن گرداند درخت را. ملقحة [ م ُ ق ِ ح َ / م ِ ق َ ح َ ] یکی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به ملقحة شود. || ج ِ مُلقِح . (منتهی الارب ). گشنها. ج ِ مُلقِح . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملقح شود. |...
-
ملاقه
لغتنامه دهخدا
ملاقه . [ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، چمچه و ملاغه . (ناظم الاطباء). مصحف مَلعَقة. کفچه ٔ طعام . قاشق دراز دسته دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاغه و ملعقة شود.- امثال :شتر را با ملاقه آب دادن . (امثال و حکم ج 2 ص 101...
-
ملاغه
لغتنامه دهخدا
ملاغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از ملعقه ٔ تازی ، چمچه . (ناظم الاطباء). مصحف ملعقه ، قاشق چوبین بزرگ که بدان سکنجبین و دیگر شربتها آشامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قاشق دسته بلند بزرگ مسین که از دیگ بدان آش کشند. (یادداشت به خط م...
-
جستوجو در متن
-
لعقة
لغتنامه دهخدا
لعقة. [ ل ُ ق َ ] (ع اِ) آنچه در کپچه و ملعقه برداشته شود. (منتهی الارب ). مقداری که در یک ملعقه جای گیرد. || از معجونات وزنی معادل چهار مثقال . (مفاتیح ).
-
ملاغه
لغتنامه دهخدا
ملاغه . [ م َ غ َ / غ ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از ملعقه ٔ تازی ، چمچه . (ناظم الاطباء). مصحف ملعقه ، قاشق چوبین بزرگ که بدان سکنجبین و دیگر شربتها آشامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || قاشق دسته بلند بزرگ مسین که از دیگ بدان آش کشند. (یادداشت به خط م...
-
چلک
لغتنامه دهخدا
چلک .[ چ ُ ] (اِ) چمچه و ملاغه و ملعقه . (ناظم الاطباء).
-
کفکیرة
لغتنامه دهخدا
کفکیرة. [ ] (معرب ، اِ) معرب از کفگیر فارسی ، ملاقه . «ملعقه ». کفگیر. (از دزی ج 2 ص 477).
-
لعوقات
لغتنامه دهخدا
لعوقات . [ ل َ ] (ع اِ) ج ِ لعوق . قرابادین . طعامهای تر چون حلواهای رقیق که کم کم به ملعقة و امثال آن لیسند.
-
ملاقه
لغتنامه دهخدا
ملاقه . [ م َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، چمچه و ملاغه . (ناظم الاطباء). مصحف مَلعَقة. کفچه ٔ طعام . قاشق دراز دسته دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاغه و ملعقة شود.- امثال :شتر را با ملاقه آب دادن . (امثال و حکم ج 2 ص 101...