کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملد
لغتنامه دهخدا
ملد. [ م َ ] (ع ص ) نرم و نازک از مردم و شاخ درخت . || (اِ) غول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملد
لغتنامه دهخدا
ملد. [ م َ ] (ع مص ) کشیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
ملد
لغتنامه دهخدا
ملد. [ م َ ل َ ](ع مص ) جنبیدن و شادمانی کردن . مَلَدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اهتزاز. (از اقرب الموارد). || (اِ) جوانی و تازگی و درخشندگی روی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوانی . (از اقرب الموارد). || نعمت و اهتزاز. ج ، املاد. (از اقرب الم...
-
ملد
لغتنامه دهخدا
ملد. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَملَد و ملداء. (ناظم الاطباء). و رجوع به املد و ملداء شود.
-
جستوجو در متن
-
درخشیدگی
لغتنامه دهخدا
درخشیدگی . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ / دِ ] (حامص ) درخشان بودن : ملد، ملدان ؛ درخشیدگی روی . (منتهی الارب ).
-
لی په
لغتنامه دهخدا
لی په . [ پ ِ ] (اِخ ) نام کشوری آزاد و باستانی از آلمان ، عضو رایش . دارای 1215هزار گز مساحت و 165هزار تن سکنه . کرسی آن دِت مُلد.
-
ملدان
لغتنامه دهخدا
ملدان . [ م َ ل َ ] (ع مص ) جنبیدن و شادمانی نمودن . مَلد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جنبیدن شاخه و میوه ٔ آن . (از اقرب الموارد).
-
ملداء
لغتنامه دهخدا
ملداء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث اَملَد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دختر نرم و نازک . (آنندراج ). مؤنث املد. ج ، مُلد. جاریة ملداء؛ دختر نرم و نازک . (ناظم الاطباء). و رجوع به املد شود.
-
املد
لغتنامه دهخدا
املد. [ اَ ل َ / اُ ل ُ ] (ع ص ) نرم و نازک از شاخ و مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نرم و نازک از مردم و از شاخه ٔ درخت و از نیزه . (ناظم الاطباء). ج ، مُلْد. مؤنث آن ملداء. (از اقرب الموارد). اُمْلُدان و اُمْلُدانی ّ و اُمْلود ...