کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ملحة
لغتنامه دهخدا
ملحة. [ م َ ح َ ](ع اِ) لجه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لجه ٔ دریا و میان دریا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملحة
لغتنامه دهخدا
ملحة. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ مِلح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود.
-
ملحة
لغتنامه دهخدا
ملحة. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) حرمت و سوگند و ذمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): بینهما ملحة؛میان آن دو حرمت و سوگند است . (از اقرب الموارد).
-
ملحة
لغتنامه دهخدا
ملحة. [ م ِ ل َ ح َ ](ع اِ) ج ِ مِلح . (ناظم الاطباء). رجوع به ملح شود.
-
ملحة
لغتنامه دهخدا
ملحة. [ م ُ ح َ ] (ع اِ) ترس و مهابت . || برکت . || سخن خوش و نمکین . ج ، مُلَح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سفیدی که آمیخته بود با سیاهی . (مهذب الاسماء). سپیدی سیاهی آمیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سپیدسیاهی آمی...
-
ملحة
لغتنامه دهخدا
ملحة. [ م ُ ل َح َ ] (ع اِ) سخن خوش و نمکین . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ملح
لغتنامه دهخدا
ملح . [م ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ مُلحَة، به معنی سخن خوش و نمکین .(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : این بیتها از لطایف ملح اوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 281). و رجوع به مُلحَة شود.
-
عبداللطیف
لغتنامه دهخدا
عبداللطیف . [ ع َ دُل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن احمد الیمانی الزبیدی . از علماء عربیت است . از تألیفات اوست : شرح ملحة الاعراب . مقدمة فی علم النحو. نظم مقدمه ٔ ابن بایشاذ. (از الاعلام زرکلی ).
-
حسین ازهری
لغتنامه دهخدا
حسین ازهری . [ ح ُ س َ ن ِ اَ هََ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مصری . متوفی 1306 هَ . ق . او راست : ملحة الاعراب . (هدیة العارفین ج 1 ص 330).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مبارک نصیبی حوفی [ خزفی ] نحوی . مکنی به ابوالعباس و ملقب به تقی الدین . او راست : شرحی بر مقصوره ٔ ابن درید و شرحی بر ملحة الاعراب ابومحمد حریری . وفات او به سال 664 هَ . ق . بود.
-
عبدالملک
لغتنامه دهخدا
عبدالملک . [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ] (اِخ ) ابن عبدالسلام بن عبدالحفیظبن دعسین الاموی القرشی . وی از ائمه ٔ یمن و عالم به کتاب و سنت و مطلع به تاریخ و ادب بود. از تصنیفات اوست : منحة الملک الوهاب بشرح ملحة الاعراب . قرةالعین بمعرفة بنی دعسین ، واو را نظمی...
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) عبداللطیف بن ابی بکربن احمد، مکنی به ابوعبداﷲ (747 - 802 هَ . ق .) در شرجه متولد گردید و در زبید سکونت کرد و هم درآنجا درگذشت . وی از دانشمندان فن عربیت است و تألیفاتی در این باب پرداخته که از آن جمله است : «شرح ملحة الاعراب »،...
-
لجة
لغتنامه دهخدا
لجة. [ ل ُج ْ ج َ ] (ع اِ) میانه ٔ آب دریا و معظم آن . (منتهی الارب ). میان دریا. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). دورترین موضع دریا. آنجای دریا که آب بیشتری دارد. جایی که آب بسیار باشد. عمیق ترین موضع دریای ژرف . (آنندراج ). ج ، لُجج : آری به...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن حسن بن رسلان رملی قدسی شافعی ملقب به شیخ شهاب الدین . وفات او را حاجی خلیفه در همه جا 844 و در یک موضع 824 هَ . ق . آورده است . او ادیب و فقیه و محدث است و او راست : شرح بهجةالوردیة ابن الوردی . شرح ملحة الأعراب ا...