کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملحق کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ادنیده
لغتنامه دهخدا
ادنیده . [ اِ دُ دِ ] (اِخ ) اِدُنیس . خطه ای در شمال شرقی مقدونیه ، که در ازمنه ٔ قدیمه جزء تراکیه بوده است و فیلیپ پدر اسکندر آنجا را تسخیر و بمقدونیه ملحق کرد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
خلج
لغتنامه دهخدا
خلج . [ خ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام گروهی از عربانست که ابتداء از عدوان بودند، پس عمربن خطاب آنها را به حارث بن مالک بن النصر ملحق کرد و از این جهت خلج نامیده شدند؛ زیرا آنها اختلاج از عدوان کردند. (از منتهی الارب ).
-
خذقدونة
لغتنامه دهخدا
خذقدونة. [ خ َ ق َ ن َ] (اِخ ) نام مرزیست که طرسوس و مصیصة و اذنه و عین زربه در آنجاست . و یزیدبن معاویه درباره ٔ آن گفته :و ما ابالی بمالاقی جموعهم بالخذفدونة من حمی و من موم اذا اتکات الأنماط مرتفقاًفی دیر مرْ ان عندی ام کلثوم .چه یزید را خبر از گ...
-
لبدس
لغتنامه دهخدا
لبدس . [ ل ِ ب ِ دُ ] (اِخ ) شهری در آسیای صغیر در ساحل بحر الجزائر و شمال غربی شهر قدیم «کولوفون » نزدیک قصبه ٔ صیغاجق که بخطه ٔ قدیم یونیه ملحق بود. لیسیماخوس آن را ویران کرد و اهالی آن را به افس یعنی به آیاثلوغ نقل کردند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اسلم اسود
لغتنامه دهخدا
اسلم اسود. [ اَ ل َ م ِ اَ وَ ] (اِخ ) وی بنام اسلم راعی نیز معروف است . در وقعه ٔ خیبر در حالتی که گوسفندی از آن یک تن یهودی را میچرانید ناگهان بخدمت حضرت ختمی مرتبت آمده تقاضای مسلمانی کرد و بعساکر مسلمین ملحق گردید و در حرب شرکت کرد و در همان روز ...
-
آل بوبکره
لغتنامه دهخدا
آل بوبکره . [ ل ِ بو ب َ رَ ](اِخ ) بوبکره مولای پیغامبر علیه السلام بود و معاویه احفاد او را به قریش ملحق کرده بود و مهدی عباسی ایشان را نسبت اندر مولائی درست کرد [ و بفرمود تا ببصره آل زیاد و آل بوبکره که فرزندانشان را در قریش درست بکرده بودند بگرد...
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َف َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم معروف به سحان از رؤساء زنگیان است که در جنگ با خلیفه الموفق شرکت کرد و به صاحب زنگبار (صاحب الزنج ) خیانت ورزید و به موفق ملحق شد (سال 268 هَ . ق .). (تاریخ الکامل ج 7 ص 145).
-
پلمن دوم
لغتنامه دهخدا
پلمن دوم . [ پ ُ ل ِ م ُ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان دولت بنطس (پونتوس ) پسر پلمن اول با نیابت مادر خود پیتودوریس وارث تخت و تاج پدرشد و در سال 63 م . نِرُن سرزمین او را به امپراطوری ملحق ساخت و او به قطعه ای از کیلیکیه قناعت کرد. (از قا...
-
زولولند
لغتنامه دهخدا
زولولند. [ لو ل َ ] (اِخ ) قسمت شمال شرقی ناتال (افریقای جنوبی ) که امروز بخشی از آن برای سکونت بومیان اختصاص یافته است . (از لاروس )... قسمت عمده ٔ آن سکنی گاه بومیان است . در سال 1887 م . بریتانیای کبیر آن را به متصرفات خود ملحق کرد و در سال 1897 ج...
-
علی داعی
لغتنامه دهخدا
علی داعی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن قاسم بن محمد حسنی یمنی . متولد 1040 هَ . ق . وی از صاحبان علم و ریاست بود و برای خود دعوت کرد و شهر صعدة را مسخر ساخت و به نام خود سکه زد و فعالیتهای بسیاری برای محاصره ٔ صنعاء کرد اما سودی نبخشید. سپس به صعدة...
-
شظی
لغتنامه دهخدا
شظی . [ ش َ ظی ی ] (ع اِ) آماس لاشه ٔ مردار. (از ناظم الاطباء). به معنی شَظیَة است . (منتهی الارب ). رجوع به شظیة شود. || ملحق شوندگان بر قوم به سوگند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). دخیلان برقومی به سوگند در حالی که از اصل و نژادشان نباشند.(از اقرب ...
-
علی میرزا
لغتنامه دهخدا
علی میرزا. [ ع َ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابن سلطان محمودمیرزا. وی از شاهزادگان تیموری و مادر او زهره بیگی آغا از قوم ازبک بود. علی میرزا بر سمرقند و بخارا سلطنت میکرد. در سال 905 هَ . ق . که محمدخان شیبانی قصد تسخیر سمرقند و بخارا را کرده بود مدتها آن و...
-
هارار
لغتنامه دهخدا
هارار. (اِخ ) نام شهری از امپراتوری اتیوپی ، پایتخت ایالتی به همین نام . سکنه ٔ آن به چهل هزار تن میرسد. مرکز بزرگ داد و ستد و ارتباط کاروانها با خلیج عدن . در سال 1521 م . به تصرف مسلمانان درآمد و تا سال 1875 شهر هارا حاکم نشین نیمه مستقلی بود و مصر...
-
آل زیاد
لغتنامه دهخدا
آل زیاد. [ ل ِ ] (اِخ ) اولاد زیادبن ابیه که معاویةبن ابی سفیان او را بپدر خویش ابوسفیان ملحق ساخت ، و در دواوین و انساب ، او و فرزندانش را بقریش منسوب کردند. و عبیداﷲ زیاد، حسین بن علی علیه السلام را بامر یزید در کربلا بشهادت رسانید : کربلا چون مقام...
-
قبادخان ازبک
لغتنامه دهخدا
قبادخان ازبک . [ ق ُ ن ِ اُ ب َ ] (اِخ ) حاکم بلخ است در زمان تیمورشاه پسر احمدشاه درانی . تیمورشاه برخوردارخان و پیردوست خان را با جمعی از سپاه بسمت بلخ فرستاد. در نزدیکی قندهار از قبادخان اوزبک شکست خورده لشکر متفرق شدند و سرداران فرار نمودند و به ...