کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملتهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملتهی
لغتنامه دهخدا
ملتهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) بازی کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التهاء شود. || عشوه کننده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
ملتحی
لغتنامه دهخدا
ملتحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ریش آور. (مهذب الاسماء). کودک ریش برآورده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ریش دار. ریش برکرده . ریش آورده . مقابل امرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به التحاء شود.- ملتحی شدن ؛ ریش برآوردن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ریش آور
لغتنامه دهخدا
ریش آور. [ وَ ] (نف مرکب ) ریش آورنده . ملتحی . ملتهی . ملحی . (دهار). بزرگ لحیه . بلمه . (یادداشت مؤلف ). لحیانی . (دهار) (السامی فی الاسامی ).- ریش آور شدن ؛ به حد بلوغ رسیدن . به سن ریش درآوردن رسیدن : ولیدبن مغیره را پسری بود نام او عماره و بزر...
-
اصل السوس
لغتنامه دهخدا
اصل السوس . [ اَ لُس ْ سو ] (ع اِ مرکب ) بیخ سوس است که بفارسی بیخ مهک و بهندی ملتهی و در بنگاله جیتهی مد نامند. (از مخزن الادویه ) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ). کندر و سندروس نیزخوانند و آن صمغی است مشهور مانند کهربا و چون به آتش رسد بگدازد و بو...