کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملتصق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملتصق
لغتنامه دهخدا
ملتصق . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) برچسبیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برچسبنده و دارای التصاق . (ناظم الاطباء). ملتزق . چسبیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به التصاق شود.
-
واژههای همآوا
-
ملتثق
لغتنامه دهخدا
ملتثق . [ م ُ ت َ ث ِ ] (ع ص ) تر و نمناک شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ترشده و نمناک . (ناظم الاطباء).
-
ملتسق
لغتنامه دهخدا
ملتسق . [ م ُت َ س ِ ] (ع ص ) برچسبیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملتزق . ملتصق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به التساق شود.
-
جستوجو در متن
-
عسک
لغتنامه دهخدا
عسک . [ ع َ س َ ] (ع مص ) چسبیدن و لازم شدن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن و ملتصق شدن به چیزی . (از اقرب الموارد).
-
دوسانی
لغتنامه دهخدا
دوسانی . (حامص ) چگونگی و حالت دوسان . چفسانی . چسبانی . ملتصق و چسبان و دوسان بودن .(یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسیدن و دوسانیدن شود.
-
دوسیده
لغتنامه دهخدا
دوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) چفسیده . (یادداشت مؤلف ). چسبیده . (برهان ). ملتصق . ملتزق . || ملصق برای مکیدن . || وابسته [ به دیگری ]. || خود را چسبانیده . (برهان ). || لغزیده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسیدن شود.
-
ملتسق
لغتنامه دهخدا
ملتسق . [ م ُت َ س ِ ] (ع ص ) برچسبیده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ملتزق . ملتصق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به التساق شود.
-
چسپیده
لغتنامه دهخدا
چسپیده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) متصل شده و سریشمی شده . (ناظم الاطباء). دوسیده . ملتصق . || پیوسته شده و ملحق گشته . (ناظم الاطباء). || مایل و راغب شده . || مشغول شده . (ناظم الاطباء). رجوع به چسپیدن شود.
-
عض
لغتنامه دهخدا
عض .[ ع َض ض ] (ع مص ) گَزیدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ). به دندان گزیدن . (غیاث اللغات ). به دندان گرفتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). || به زبان گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زیرک و داهی شدن . (ازمن...
-
متلبد
لغتنامه دهخدا
متلبد. [ م ُ ت َ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض . شعر متلبد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده . یقول ، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده . (یادداشت به خط مر...
-
تاتاری
لغتنامه دهخدا
تاتاری . (ص نسبی ) منسوب به تاتار. رجوع به تاتار شود.- اسب تاتاری ؛ اسبهای تند رو را گویند. ترّ؛ اسب تاتاری تیزرو.جورف ؛ اسب تاتاری تیزرو (منتهی الارب ).- چشم تاتاری ؛ چشم مورب و تنگ : گفت کای تنگ چشم تاتاری صید ما را بچشم می (در) ناری ؟ نظامی (هفت ...
-
انفصال
لغتنامه دهخدا
انفصال . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) جدا شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انقطاع . ضد اتصال . (از اقرب الموارد). جدا واشدن . (تاج المصادر بیهقی ).- انفصال عظم ؛ تفرق اتصال استخوانی از استخوانی که بدو ملتصق است بی شکستن چون تفرق زندین . (یادداش...
-
زبان پیوندی
لغتنامه دهخدا
زبان پیوندی . [ زَ ن ِ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بر طبق تحقیقات زبانشناسی یک بخش از زبانهای امروز دنیا زبانهای پیوندی است و دو قسم دیگر عبارتند: از زبان ملتصق و زبان یک هجائی . زبانهای پیوندی از اینقرارند:الف - زبانهای سامی مانند ع...