کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاه
لغتنامه دهخدا
ملاه . [ م َ ] (اِ) گیاهی که از آن حصیر سازند و دوخ نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
ملاة
لغتنامه دهخدا
ملاة. [ م َ ] (ع اِ) دشت سنگریزه و سراب ناک . ج ، مَلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دشت سنگریزه ناک و سراب ناک . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م َل ْلا ] (ع ص ، اِ) کشتیبان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشتیبان و این مأخوذ از مَلح به معنی هردو بال طپیدن مرغ است . (غیاث ). ناوبان . ناویار. ناوکار. دریاورز. دریانورد. آب نورد. جاشو. بَحّا...
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م ِ ] (ع اِ) باد که کشتی بدان روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توبره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توبره و این لغتی هذلی است . (از اقرب الموارد). || سرنیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا...
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م ِ ] (ع اِ) ج ِ مِلح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود. || ج ِ مَلیح . (منتهی الارب ). ج ِ ملیح و ملیحة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملیح شود.
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م ِ ] (ع مص ) وزیدن باد جنوب ، عقیب شمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وزیدن باد جنوب از پس باد شمال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سرد شدن زمین وقت باریدن باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بچه به ...
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م ُ ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دارای ملاحت . (از اقرب الموارد).
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ) نمکین و خوب صورت . ج ، ملاحون . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء). رجل ملاح ؛ مرد خوب صورت وآن املح از ملیح است . ج ، مُلاّحون . (از اقرب الموارد). || (اِ) شوره گیاه . (منتهی الارب ). از شوره گیاهان است و گویند قا...
-
جستوجو در متن
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَلاة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ملاة شود.
-
مدسق
لغتنامه دهخدا
مدسق . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) پرکننده . (آنندراج ):ادسق الاناء؛ ملأه . (اقرب الموارد) (از متن اللغة).
-
ادغاص
لغتنامه دهخدا
ادغاص . [ اِ ] (ع مص ) پر کردن بخشم کسی را. (منتهی الارب ): ادغصه ؛ ملأه غیظاً. (تاج العروس ). || کشش نمودن . (منتهی الارب ). مناجزة. (تاج العروس ).
-
دح
لغتنامه دهخدا
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). ...