کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملامسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملامسه
لغتنامه دهخدا
ملامسه . [ م ُ م َ س َ /م ِ س ِ ] (از ع ، مص ) مأخوذ از تازی ، همدیگر را سودن با دست . (ناظم الاطباء). ملامسة. || جماع کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملامسة و ملامست شود.
-
واژههای مشابه
-
ملامسة
لغتنامه دهخدا
ملامسة. [ م ُ م َ س َ ] (ع مص ) یکدیگر را لمس کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). یکدیگر را بسودن . (ترجمان القرآن ) (دهار). یکدیگر را به دست بسودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || مجامعت کردن . (تاج المصادر ب...
-
جستوجو در متن
-
لاس زدن
لغتنامه دهخدا
لاس زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) به نظر ریبه در کسی دیدن . ملامسه کردن و دست بازی کردن . ملاعبه کردن به ریبه . رجوع به لاس شود.
-
ملامست
لغتنامه دهخدا
ملامست . [ م ُ م َ س َ /م ُ م ِ س َ ] (از ع ، مص ) به همدیگر سائیدن . (غیاث ). ملامسة. و رجوع به ملامسة شود. || جماع کردن .(غیاث ) : یکی غسل جنابت سفاد را از اخامص قدم تا اعالی ساق می شستی یکی مضمضه و استنشاق از رفعحدث ملامست برآوردی . (مرزبان نامه چ...
-
لاسی
لغتنامه دهخدا
لاسی . (ص نسبی ) که لاس زدن خوی دارد. آنکه لاس زند. آنکه به نظر ریبه در نامحرم نگاه کند. (در تداول عوام ). چشم چران . نظرباز. || آنکه ملاعبه کند با خوبرویان . آنکه ملامسه کند با آنان . دست باز.
-
لمس کردن
لغتنامه دهخدا
لمس کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسودن . ببسودن . برمجیدن .ملامسه . مَس ّ. پرواسیدن . بپرواسیدن . (لغت نامه ٔ اسدی ). بساویدن . پساویدن . (برهان ). و رجوع به لَمس شود.
-
حسف
لغتنامه دهخدا
حسف . [ ح َ ] (ع اِ) خار. || روانی ابر. روان شدن ابر. (منتهی الارب ). || درودن کشت . || راندن گوسپند. || ملامسه با پایها. جماع در ران . || (صوت ) آواز بیرون آمدن مار از پوست چون خود را بخارد. (منتهی الارب ).
-
دست کشی
لغتنامه دهخدا
دست کشی . [ دَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل دست کشیدن . دست مالیدن . ملامسه کردن . (برهان ) (آنندراج ). مالش با دست . (ناظم الاطباء). || کدیه و گدائی . (برهان ) (آنندراج ).- دست کشی کردن ؛ دریوزه و گدائی کردن . (آنندراج ). و رجوع به دست کش و دست کشی...
-
مباضعت
لغتنامه دهخدا
مباضعت . [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص ، اِمص ) (از مباضعة عربی ) غِشیان . همخوابگی . آرمیدن با زن . جماع . مباعلت . مواقعه . وقاع . مقاربت . ملامسه . مماسه . مجامعت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و بلفظ فعل از آن است که در باب مباشرت و مباضعت مضاف با مرد ا...
-
کرم کشی
لغتنامه دهخدا
کرم کشی . [ ک ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتن کرم . || دست بازی . ملاعبه .ملاعبه با کمی بی شرمی و بی حفاظی . (یادداشت مؤلف ).- کرم کشی کردن ؛ ملاعبه کردن شهوانی در میان جمع. ملاعبه با یکدیگر چنانکه نامزد با نامزد خویش . ملاعبه و مداعبه کردن مردی و زنی در...
-
مجامعت
لغتنامه دهخدا
مجامعت . [ م ُ م َ ع َ / م ُ م ِ ع َ ](ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، بغل خوابی با زن که چالش ونیوتش و گان و گایان و گایه و سکند نیز گویند. (ناظم الاطباء). جماع . وقاع . مواقعه . نیک . مباشرت . مباضعت . مضاجعت . مقاربت . بُضع. بضاع . مماسّه . ملامسه . نزد...
-
دست بالایی
لغتنامه دهخدا
دست بالایی . [ دَ ] (حامص مرکب ) دست بالا بودن . مسلط بودن . معزز بودن . مظفر بودن : سر فروتنی انداخت پیری اندرپیش پس از غرور جوانی و دست بالائی . سعدی .|| ابتدای کشتی گیری و درآمد بر خصم . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || زورآزمائی با قوت دست . (غی...
-
مشبهه
لغتنامه دهخدا
مشبهه . [ م ُ ش َب ْب ِ هََ ] (اِخ ) جماعتی از متکلمین در تأویل آیات قرآنی و بیان صفات و ذات خداوندتعالی کلماتی استعمال کردند که از آن رایحه ٔ تشبیه و تجسیم استشمام شد و فرقه ٔ مزبور که مشبهه و مجسمه خوانده شدند مورد اعتراض عامه ٔ مسلمین و ارباب نظر...