کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاعبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاعبه
لغتنامه دهخدا
ملاعبه . [ م ُ ع َ ب َ /ع ِ ب ِ ] (از ع ، اِمص ) با کسی بازی کردن . (غیاث ). ملاعبة. رجوع به ملاعبة شود. || عشقبازی . (ناظم الاطباء). لاس . لاس زدن . دست بازی . دست بازی کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بازی و شوخی .(ناظم الاطباء). و رجوع به مل...
-
واژههای مشابه
-
ملاعبة
لغتنامه دهخدا
ملاعبة. [ م ُ ع َ ب َ ] (ع مص ) با کسی بازی کردن . لِعاب . (تاج المصادربیهقی ). با هم بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بازی کردن با زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
کرم کشی
لغتنامه دهخدا
کرم کشی . [ ک ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتن کرم . || دست بازی . ملاعبه .ملاعبه با کمی بی شرمی و بی حفاظی . (یادداشت مؤلف ).- کرم کشی کردن ؛ ملاعبه کردن شهوانی در میان جمع. ملاعبه با یکدیگر چنانکه نامزد با نامزد خویش . ملاعبه و مداعبه کردن مردی و زنی در...
-
لاسیدن
لغتنامه دهخدا
لاسیدن . [ دَ ] (مص ) لاس زدن . نظربازی کردن . دست بازی کردن . || ملاعبه با منظور.
-
ملاعبت
لغتنامه دهخدا
ملاعبت . [ م ُ ع َ / ع ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) بازی و شوخی .ملاعبه . (ناظم الاطباء). ملاعبة : صدق مصاحبت او در آن مداعبت و ملاعبت که ما را بود از ایام صبی ... الی یومنا هذا تضاعف یافته . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 147). چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مدا...
-
گل و گوش
لغتنامه دهخدا
گل و گوش . [ گ َ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سر و گوش .- دست به گل و گوش کسی کشیدن ؛ نوازش دادن یا ملاعبه .
-
هناف
لغتنامه دهخدا
هناف . [ هَِ ] (ع مص ) به فسوس خندیدن . (منتهی الارب ). مهانفة. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بازی و ملاعبه با دوست . (از اقرب الموارد).
-
مداعبه
لغتنامه دهخدا
مداعبه . [ م ُ ع ِ ب َ / ب ِ ] (از ع اِمص ) مداعبة. مداعبت . ملاعبه . شوخی و مزاح . رجوع به مداعبت و مداعبة شود.
-
لاس زدن
لغتنامه دهخدا
لاس زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) به نظر ریبه در کسی دیدن . ملامسه کردن و دست بازی کردن . ملاعبه کردن به ریبه . رجوع به لاس شود.
-
ممالثة
لغتنامه دهخدا
ممالثة. [ م ُ ل َ ث َ ] (ع مص ) مداهنه کردن . نفاق نمودن . (از ناظم الاطباء). مداهنه کردن . (از اقرب الموارد). آشکار کردن خلاف ظاهر و مصانعت نمودن . || بهم بازی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ملاعبه کردن . (از ناظم الاطباء). با هم بازی کردن . ملاع...
-
وررفتن
لغتنامه دهخدا
وررفتن . [ وَرْ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، کاویدن . کند و کاو کردن . || انگولک کردن . بازی کردن و دست زدن بسیار به چیزی . || دست به سر و کول کسی کشیدن . ملاعبه کردن . (فرهنگ فارسی معین ): مدتی با دخترک وررفت .
-
تجمیش
لغتنامه دهخدا
تجمیش . [ ت َ ] (ع مص ) بازی کردن و سخن با زنان گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با جاریه مغازله و ملاعبه کردن . (از قطر المحیط). || مساعدت و معاضدت کردن کسی را. (از قطر المحیط).
-
مداعبة
لغتنامه دهخدا
مداعبة. [ م ُ ع َ ب َ ] (ع مص ) با کسی بازی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ممازحة. (تاج المصادر بیهقی ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). ملاعبة. (اقرب الموارد). با کسی مزاح و شوخی کردن . با هم خوش طبعی و مزاح کردن .