کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملائی
لغتنامه دهخدا
ملائی . [ م ُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به مُلاءَة و آن چادری است که زنان در موقع بیرون رفتن خود را با آن پوشانند. (از انساب سمعانی ).
-
ملائی
لغتنامه دهخدا
ملائی . [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان بیرم است که در بخش گاوبندی شهرستان لار واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
ملائی
لغتنامه دهخدا
ملائی . [ م ُل ْ لا ] (حامص ) شغل و پیشه ٔ ملا. (ناظم الاطباء). سمت و عمل ملا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به امثال و حکم ج 1 ص 20 و ج 4 ص 1731 شود. || تدریس و تعلیم و مکتب داری . (ناظم الاطباء).
-
ملائی
لغتنامه دهخدا
ملائی . [ م ُل ْ لا ] (ص نسبی ) منسوب به ملا. (ناظم الاطباء). رجوع به ملا شود. || (اِ) نوعی انگور و این همان ملاحی [ م ُل ْ لا / م ُ ] عرب است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاحی شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْلاه ] (اِخ ) مسلم بن کیسان ملائی . از روات حدیث است .
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز ملائی مکنی به ابواسرائیل کوفی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 137 و 138).
-
بیخه احشام
لغتنامه دهخدا
بیخه احشام . [ خ َ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در فارس . بیخه صحرای درازی را گویند که در میانه ٔ دو کوه افتاده باشد و این ناحیه در جانب مغربی شهر لار است درازای آن از قریه ٔبیرم تا ملائی شش فرسخ و پهنای آن از فرسخ و نیم بگذرد. قصبه آن بیرم است . (از فار...
-
ادرمیدی زاده
لغتنامه دهخدا
ادرمیدی زاده . [ اَ رَ زا دَ ] (اِخ ) نجم الدین افندی ، پسر سعداﷲ افندی ، مدرس . از مردم ادرمید. یکی از ملاهای بزرگ . او پس از آنکه مقدمات علوم را آموخت و درمدتی کم مراتب علمیه ٔ وقت را پیمود بقضاوت طرابلس غرب و قونیه و سیواس و بعض ولایات دیگر منصوب ...
-
بیرم
لغتنامه دهخدا
بیرم . [ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش گاوبندی که در شهرستان لار واقع است این دهستان از 31 پارچه آبادی تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از: بالاده ، آبکنه ، ده کهنه ، ملائی نعمه ، شیخ عامر، جوزقدان . جمعیت دهستان در حدود 7000 تن است ....
-
اسعدافندی
لغتنامه دهخدا
اسعدافندی . [ اَع َ اَ ف َ ] (اِخ ) وصاف زاده محمدبن شیخ الاسلام عبداﷲ وصاف افندی . یکی از علمای مشهور عثمانی . وی در زمان سلطان عبدالحمیدخان اول سمت مشیخت اسلام داشت . مولد اسعدافندی سال 1119 هَ .ق . است و در سنه ٔ 1134 سمت مدرسی و در سال 1164 سمت م...
-
پهنگ
لغتنامه دهخدا
پهنگ . [ پ َ هََ ](اِخ ) نام کشوری است در طرف جنوب شرقی از شبه جزیره ٔ ملاقه ، واقع در بین 40 درجه و 50 دقیقه و 2 درجه و 40 دقیقه عرض شمالی و 101 درجه و 10 دقیقه و 99 درجه طول شرقی از طرف شمال بدو کشور «ترینکانو» و «کلنتان » و از سمت شمال غربی بمملکت...
-
چربه
لغتنامه دهخدا
چربه . [ چ َ ب َ / ب ِ ] (اِ) کاغذی باشد چرب و تنک که نقاشان و مصوران بر روی صفحه ٔ تصویر و طرح و نقش گذارند و با قلم موی صورت و نقش آنرا بردارند. (برهان ). به آن معنی باشد که نقاشان چون خواهند نقشی از صفحه برگیرند کاغذی بسیار نازک بر آن صفحه نهند و ...
-
گدایی
لغتنامه دهخدا
گدایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص ) عمل گدا. کار گدا. دریوزه . (آنندراج ). ساسانیة. (دهار). کدیه . گدیه . بینوایی . تنگدستی . افلاس . درویشی . سؤال بکف . شحاذت . مسکنت . فقر. بی چیزی . سؤال آنکه عصا در دست گرفته گدائی کند و از مردمان سؤال نماید. هبنقع. ...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ُل ْ لا ] (ص ، اِ) مأخوذ از مولای تازی ، لقب استاد و معلم خواه مرد باشد و یا زن . (ناظم الاطباء). این کلمه را صاحب تاج العروس گمان می کند ایرانیان از مولی ساخته اند. در ترکیه نیز آن را منلا گویند و شاید اصل هر دو مولی یا مولانا باشد. ابن بط...