کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ملع
لغتنامه دهخدا
ملع. [ م َ ] (ع مص ) زود رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). تیز و سبک رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): ملعت الناقة فی سیرها؛ تند و سبک رفت آن ماده . (ناظم الاطباء). || از گردن کشیدن پوست گوسفند را. (آنندراج ) (منتهی الارب ): ملعالشاة ملع...
-
ملع
لغتنامه دهخدا
ملع. [ م ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملیع شود.
-
مل ء
لغتنامه دهخدا
مل ء. [ م ِل ْءْ ] (ع اِ) پُری .ج ، املاء. (از منتهی الارب ). پری و آنچه پر کند آوند را. (ناظم الاطباء). آنچه در آوند گنجد وقتی که پر باشد. ملاَّن مثنی و اَملاء جمع آن است . || مل ٔالجفن ؛ مثلی است در بیغمی زیرا هر که غمی داشته باشداو را از اندیشه و ...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملأ. [ م َل ْءْ ] (ع مص ) پر کردن . (تاج المصادربیهقی ) (دهار). پر کردن . مَلاءَة. مِلاءَة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || توانگر و مالدار گردیدن . || زکام زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یاری دادن و ه...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملأ.[ م َ ل َءْ ] (ع اِ) جماعتی از اشراف مردمان . (دهار). گروه بزرگان . (ترجمان القرآن ). گروه اشراف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- سکان ملأ اعلی ؛ فرشتگان و ارواح طیبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)- ملأ اعلی (اعلا...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م َ ] (ع اِ) بیابان دور. (مهذب الاسماء). دشت و بیابان . (منتهی الارب ). دشت . (ناظم الاطباء). صحرا. (از اقرب الموارد). || زمین فراخ . ج اَملاء. (از اقرب الموارد). || واحد مَلَوان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر یک از روز و شب . و رجوع ب...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَلاة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به ملاة شود.
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م َ ] (از ع ، ص ) پر : خانه تهی ز چیز و ملا از خورندگان آبی به ریق می خورد از ناودان برف . کمال الدین اسماعیل .- ملا شدن ؛ پر شدن : دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم ز ایشان به قول و فعل ازیرا جدا شدم . ناصرخسرو.روحانیان مثلث عطری بساختندوز عطرها...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ِ ] (اِخ ) جغرافی دان لاتینی در قرن اول میلادی و معاصر امپراتور کلود و احتمالاً از مردم اسپانی و از خانواده ٔ سنک بود. اثری از او باقی مانده که یکی از منابع ذی قیمت جغرافیای قدیم است .(از لاروس بزرگ ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ِ ] (ع اِ) مدت زندگی . ج ، اَملاء ودر لسان ، مَلا ضبط شده است . (از ذیل اقرب الموارد).
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) چهاردهمین از خاقان خوقند (1273 - 1275 هَ . ق .). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از رانوس رستاق کجور است .(مازندران و استرآباد رابینو، متن انگلیسی ص 109).
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ُل ْ لا ] (ص ، اِ) مأخوذ از مولای تازی ، لقب استاد و معلم خواه مرد باشد و یا زن . (ناظم الاطباء). این کلمه را صاحب تاج العروس گمان می کند ایرانیان از مولی ساخته اند. در ترکیه نیز آن را منلا گویند و شاید اصل هر دو مولی یا مولانا باشد. ابن بط...