کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقیل
لغتنامه دهخدا
مقیل . [ م َ ] (ع اِ) هر جایی که در آن آسایش می کنند و خوابگاه . ج ، مقائل . (ناظم الاطباء). جای قیلوله . (از اقرب الموارد). چاشت خوابگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اصحاب الجنة یومئذ خیر مستقراً و احسن مقیلا. (قرآن 24/25). روز مضجع و مسکن بر گل ...
-
مقیل
لغتنامه دهخدا
مقیل . [ م َ ] (ع مص ) نیم روز خفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چاشت خواب . خواب نیمروز. قائلة. قیلولة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || چاشتگاه شراب خوردن . (غیاث ).
-
مقیل
لغتنامه دهخدا
مقیل . [ م ُ ق َ / م ُ] (اِ) هفت دانه باشد که در ایام عاشورا پزند و خورند و آن گندم و جو و نخودو عدس و باقلا و ماش و لوبیاست . (برهان ) (آنندراج ). هفت دانه ٔ روز عاشورا. (فرهنگ رشیدی ). مؤلف سراج اللغات گوید: مقیل بر وزن طفیل هفت دانه که در عاشورا ...
-
مقیل
لغتنامه دهخدا
مقیل . [ م ُ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آنکه در نیمروز شراب و آب می دهد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقییل شود.
-
واژههای مشابه
-
هم مقیل
لغتنامه دهخدا
هم مقیل . [ هََ م َ ] (ص مرکب ) هم خوابه . (غیاث اللغات ).
-
واژههای همآوا
-
مغیل
لغتنامه دهخدا
مغیل . [ م ُ / م ُغ ْ ی ِ ] (ع ص ) زن که بچه را غَیل خوراند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مغیل
لغتنامه دهخدا
مغیل . [ م ُ غ َی ْ ی َ ] (ع ص ) مرد ثابت در غیل و در جنگل پاینده و درآینده . (منتهی الارب ). مرد پاینده ٔ در غیل و جنگل و درآینده ٔ در آن . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
-
مغیل
لغتنامه دهخدا
مغیل . [م ُغ ْ ی َ ] (ع ص ) بچه ٔ غیل خوار. مُغال . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). بچه ٔ غیل خوار. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مقائل
لغتنامه دهخدا
مقائل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مَقیل . (ناظم الاطباء). رجوع به مقیل شود. || ج ِ مقول : و مقائل فلا سفتهم . (مسعودی ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقول شود.
-
جرع
لغتنامه دهخدا
جرع . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است که در بیت زیر ذکر گردیده است : للما زنیةمصطاف و مرتبعممارات اودفالمقرات فالجرع .ابن مقیل (از معجم البلدان ).
-
هفت دانه
لغتنامه دهخدا
هفت دانه . [ هََ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آش عاشورا را گویند، چه آن را از گندم و نخود و باقلا و عدس و امثال آن پزند. (برهان ). مقیل . (یادداشت مؤلف ).آش شله قلمکار. قطنیه تفلیسی . (یادداشتهای مؤلف ).
-
قائلة
لغتنامه دهخدا
قائلة. [ ءِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث قائل . || (اِ) نیم روز. نصف النهار. ظهیرة. || خواب نیم روز. خواب میان روزی . قیلوله . خفتن نیم روز. (منتهی الارب ). مقیل .