کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقید ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
واجب مقید
لغتنامه دهخدا
واجب مقید. [ ج ِ ب ِ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مقید در برابرواجب مطلق است و آن امری است که وجوبش بر مقدمه ٔ وجودش متوقف باشد مانند زکوة که موقوف بر نصاب است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کلمه های واجب و واجب مطلق و وجوب ...
-
جستوجو در متن
-
بند آوردن
لغتنامه دهخدا
بند آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) متوقف ساختن (آب ، خون ، نفس و غیره ). (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). بازداشتن . قطع کردن . جلوگیری نمودن . بند آوردن آب ، خون و راه .|| گرفتار کردن . مقید ساختن . اسیر کردن .
-
گیران
لغتنامه دهخدا
گیران . (نف ، ق ) گیرنده . گیرا. نعت فاعلی از گرفتن در همه ٔ معانی . || در حال گرفتن . مقید واسیر ساختن . (یادداشت به خط مؤلف ). || در حال اشتعال و آتش گرفتن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
پای کسی را به بند کردن
لغتنامه دهخدا
پای کسی را به بند کردن . [ ی ِ ک َ ب ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وی را اسیر و مقید ساختن : مر آن هر دو را پای کرده به بندبه زندان فرستاد شاه بلند.فردوسی .
-
گیراندن
لغتنامه دهخدا
گیراندن .[ دَ ] (مص ) گیرانیدن . گرفتن فرمودن و کنانیدن . (ناظم الاطباء). || چیزی را آتش دادن و آتش کردن . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). آتش در چیز قابل اشتعال درزدن . درگرفتن (متعدی ). افروختن . شعله ور ساختن . روشن کردن آن در چیزی ، چون هیمه و جز آ...
-
عکو
لغتنامه دهخدا
عکو. [ ع َک ْوْ ] (ع مص ) بزرگ ساختن نیفه ٔ ازار را و درشت نمودن . || بیرون آمدن بعض پلیدی و باقی ماندن بعض آن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || میل کردن . || بند کردن و بستن . (از منتهی الارب ). مقید کردن و بستن . (از اقرب الموارد). || فرونگذ...
-
اعلال
لغتنامه دهخدا
اعلال . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران دوبار آب خورده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). دوباره خوراندن قوم شتران خود را. (از اقرب الموارد). || دوباره آب خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوباره آب خورانیدن . (از اقرب الموار...
-
مقاطعه
لغتنامه دهخدا
مقاطعه . [ م ُ طَ / طِ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) واگذار کردن انجام دادن کاری را به کسی پس از تعیین مزد و اجرت آن . (ناظم الاطباء). امروزه غالباً به عهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند. پیمانکاری .- مقاطعه (به مقاطعه ) دادن ؛ شرط و پی...
-
اشباع
لغتنامه دهخدا
اشباع . [ اِ ] (ع مص ) سیر گردانیدن . (منتهی الارب ). سیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلا): اشبعته من الجوع . || سیراب گردانیدن . || رنگ سیر خورانیدن جامه را. (منتهی الارب ). || و فی الدعاء: لااشبع اﷲ بطنک ؛ ای ویل لک . (منتهی الارب ). || گش...
-
زنجیر
لغتنامه دهخدا
زنجیر. [ زِ / زَ ] (اِ) معروف است و به عربی سلسله گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). کوچه ، مصرعه ، سبزه ، طره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). سلسله و رسن فلزی و مرکب از حلقه های درهم قرار گرفته . (از ناظم الاطباء). و آن رسنی است فلزی ، مرکب...
-
اعجام
لغتنامه دهخدا
اعجام . [ اِ ] (ع مص ) سخن گفتن بزبان عجم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اعجام کلام ؛ یعنی به عجمه سخن گفتن مثل آن که گویند: «یرید ان یعربه فیعجمه »؛ یعنی بعجمی آورد آنرا و مراد آن است که در آن غلط و نادرست وجود دارد....
-
اسکلاستیک
لغتنامه دهخدا
اسکلاستیک . [ اِ ک ُ ] (فرانسوی ، ص ) از لاتینی اسکلاستیکوس ). مَدْرَسی . || متعلق بمدارس قرون وسطی : فلسفه ٔ اسکلاستیک . چون در قرون وسطی بحث علمی وحکمی تقریباً یکسره منحصر بود بآنچه در مدارس دیر وکلیسا واقع میشد و تعلیمات مقید بود بقیود مدارس مزبور...
-
درکشیدن
لغتنامه دهخدا
درکشیدن . [ دَ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) کشیدن . ساختن . برآوردن . محیط کردن . گرد چیزی درآوردن ، چون دیوار و سور : حدود بخارادوازده فرسنگ است اندر دوازده فرسنگ و دیواری به گرد این همه در کشیده به یک باره . (حدود العالم ). باکالیجار بترسید و سوری استو...
-
مطلق
لغتنامه دهخدا
مطلق . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) آن که آن را قید نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). غیرمقید. بی شرط و قید. مقابل مقید و مشروط. آزاد و رها. لابشرط. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا).آن که آن را قید نباشد. (ناظم الاطباء) : از حکیمان منم مسلم تروز کریمان وی است مطلق ت...