کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقيد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مقید
لغتنامه دهخدا
مقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) بسته شده و بندشده و در قید کرده . (ناظم الاطباء). بسته . بند کرده . بندی . به بند. به زنجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچنان مقید و مسلسل در بند بلا بگذاشت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 46).که مدهوش این ناتوان پیکرندم...
-
واجب مقید
لغتنامه دهخدا
واجب مقید. [ ج ِ ب ِ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مقید در برابرواجب مطلق است و آن امری است که وجوبش بر مقدمه ٔ وجودش متوقف باشد مانند زکوة که موقوف بر نصاب است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کلمه های واجب و واجب مطلق و وجوب ...
-
جستوجو در متن
-
مقیدی
لغتنامه دهخدا
مقیدی . [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (حامص ) بستگی . (ناظم الاطباء). مقید بودن . و رجوع به مقید شود.
-
گیر افتادن
لغتنامه دهخدا
گیرافتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، اسیر شدن . به دام آمدن . گرفتار شدن . مقید شدن . || در جایی گیر کردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
نامشروط
لغتنامه دهخدا
نامشروط. [ م َ ] (ص مرکب ) بدون قید و شرط. بلاشرط. که مقید به شرطی نیست . مقابل مشروط. رجوع به مشروط شود.
-
مسمع
لغتنامه دهخدا
مسمع. [ م ُ س َ م م َ ] (ع ص ) مقید بازنجیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
مقائید
لغتنامه دهخدا
مقائید. [م َ ] (ع ص ، اِ) مقایید. ج ِ مُقَیَّد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
-
بند برنهادن
لغتنامه دهخدا
بند برنهادن . [ ب َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مقید کردن . || قفل کردن . تنکیل . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کعبشة
لغتنامه دهخدا
کعبشة. [ ک َ ب َ ش َ ] (ع مص ) گرفتن چیزی . || فراهم آوردن پایها جهت برجستن و مانند آن . || راه رفتن بندی و مقید با گامهای کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سبق الایادی
لغتنامه دهخدا
سبق الایادی . [ س َ قُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) پیشی نعمتها. حق نعمت : همه نامداران و گردنفرازان بزنجیر سبق الایادی مقید.سعدی (طیبات ).
-
رأیی
لغتنامه دهخدا
رأیی . [ رَءْ ] (ص نسبی ) منسوب به رأی : فلان رائیست ؛ یعنی در انجام دادن امور مقید به انضباط نیست و تابع هوی و هوس و دلخواه خود است .
-
پای به بند داشتن
لغتنامه دهخدا
پای به بند داشتن . [ ب ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پای در بند داشتن . مُقیّد بودن . مغلول بودن : از اوئی [ از خرد ] به هر دو سرای ارجمندگسسته خرد پای دارد ببند.فردوسی .
-
پایگیر
لغتنامه دهخدا
پایگیر. (ن مف مرکب ) پابند. مقید. (آنندراج ) : بقید زلف تا جانم اسیر است دلم در دام فتنه پایگیر است .اسیری لاهیجی (از آنندراج ).
-
بند داشتن
لغتنامه دهخدا
بند داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مقید بودن . گرفتار بودن : امیر محمد از صدر بزیر آمد و بند داشت ... و ما وی را بدیدیم ... و گریستن بر ما افتاد. (تاریخ بیهقی ).