کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقوقس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقوقس
لغتنامه دهخدا
مقوقس . [ م ُ ق َ ق ِ ] (اِخ ) لقب جریح بن میناالقبطی رئیس قوم قبط در زمان پیغمبر اکرم (ص ). رسول خدا نامه ای به شرح زیر برای وی نوشت :«بسم اﷲ الرحمن الرحیم من محمدبن عبداﷲ ورسوله الی المقوقس عظیم القبط سلام علی من اتبع الهدی . اما بعد فانی ادعوک بدع...
-
مقوقس
لغتنامه دهخدا
مقوقس . [ م ُ ق َ ق ِ ] (ع اِ) مرغی است طوقدار که طوقش سیاه سپیدی مایل باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام مرغی شبیه به کبوتر که در گردن طوق سیاه و سپیدی دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || لقب هر پادشاه مصر و اسکندریه و لقب پادشاه هند. مروی ...
-
جستوجو در متن
-
قبطی
لغتنامه دهخدا
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) مسلم بن یعقوب قبطی مولای آل فهر. پدر او یعقوب یکی از فرستادگان مقوقس است . (سمعانی ).
-
راشد
لغتنامه دهخدا
راشد. [ ش ِ ] (اِخ ) لخمی . عمروبن معاذ لخمی مکنی به ابوبلتعه که گویند حضرت رسول (ص ) او را از طرف خود بنمایندگی نزد مُقَوقِس به مصر فرستاد. (از امتاع الاسماع ج 1 ص 307). رجوع به ابوبلتعه در همین لغت نامه شود.
-
شطاة
لغتنامه دهخدا
شطاة. [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از اقرباء مقوقس که به دست عمروبن عاص مسلمان شد و به شهادت رسید و در جایی که سپس به نام او مشهور گشت (نزدیک دمیاط به مصر) مدفون شد و ثیاب شطویه منسوب بدانجاست . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شطو (دهی است ...) و شطویة شود.
-
لزاز
لغتنامه دهخدا
لزاز. [ ل ِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت رسول (ص ) که مقوقس والی مصر با ماریه ٔ قبطیه هدیه فرستاد.(منتهی الارب ). نام اسب حضرت رسول . (مهذب الاسماء).
-
قبطی
لغتنامه دهخدا
قبطی . [ ق ِطی ی ] (اِخ ) خبیربن عبداﷲ قبطی (منسوب به قبط). مولای بنی غفار کسی است که مقوقس ، ماریه را بهمراه او بر رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم هدیه فرستاد. مردم مصر اورا به ابونصره غفاری نسبت دهند. (الانساب سمعانی ).
-
بازرگان خرید
لغتنامه دهخدا
بازرگان خرید. [ زَ خ َ ] (ن مف مرکب ) کالایی که توسط بازرگان خریداری شده باشد. جنسی که درخور خریدبازرگان و تاجر باشد. در تداول امروز تاجر باب : اسبی [ پیغامبر علیه السلام را ] مقوقس فرستاده بود... و دیگری را تمیم الداری فرستاده بود... و اسبی دیگر باز...
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ] (اِخ ) ابن عبداﷲالقبطی . مولی بنی غفار و گویند: مولی ابوبصرة غفاری است . ابن یونس از حسن بن علی بن خلف بن قدید حکایت کند که این شخص رسول مقوقس بود که در ماریه بخدمت رسول (ص ) رسید. حسن گوید: بعض فرزندان او را در مصر دیده ام . وی بنقل هانی بن...
-
شیرین
لغتنامه دهخدا
شیرین . (اِخ ) خواهر ماریه ٔ قبطیه که مقوقس ملک مصر به رسم هدیه خدمت حضرت مصطفوی (ص ) فرستاد. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 130). در مآخذ دیگر نام این زن را به صورت معرب «سیرین » ضبط کرده و نوشته اند که او را حسان بن ثابت شاعر معروف عرب به زنی کرده است...
-
شمعون
لغتنامه دهخدا
شمعون . [ ش َ ] (اِخ )پدر ماریه ٔ قبطیه است مادر ابراهیم فرزند حضرت رسول (ص ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). پدریکی از دو سُرّیه ٔ رسول اﷲ (ص ). نام پدر زوجه ٔ حضرت رسول (ص ) مادر ابراهیم ، و او را مقوقس به رسول (ص ) هدیه فرستاد و او د...
-
قبطی
لغتنامه دهخدا
قبطی . [ ق ِ طی ی ] (اِخ ) ابراهیم بن مسلم بن یعقوب مولای بنی فهر، مردی فقیه و دانا به احکام شرع بود. گویند نیای او یعقوب از صحابیان بوده است . مقوقس او را به همراه ماریه به حضور رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم اعزام داشت و وی اسلام آورد. او را حدیثی است ...
-
ماریة
لغتنامه دهخدا
ماریة. [ ی َ ] (اِخ ) بنت شمعون قبطیه مادر ابراهیم پسر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم که مقوقس قبطی صاحب اسکندریه و مصر برای آن حضرت هدیه فرستاد. (منتهی الارب ). دختر شمعون قبطیه ، یکی از دو سریه ٔ رسول صلوات اﷲ علیه و پیامبر را از او پسری آمد و او ...
-
دلدل
لغتنامه دهخدا
دلدل . [ دُ دُ ] (اِخ ) ماده استری شهباء که از آن پیامبر اسلام بوده است . (از اقرب الموارد). نام ماده استر سپید به سیاهی مایل که حاکم اسکندریه به حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرستاده بود، آن حضرت به امیرالمؤمنین بخشیده برای سواری . (غیاث ) (آنن...